“روزی یک قدم جلو می‌آیمروزی یک آجر بالا می‌رویما هیچ‌وقت به هم نمی‌رسیم.تو؛... همیشه فراموش می‌کنی برای قلعه‌ات پنجره بگذاری”

رضا کاظمی

Explore This Quote Further

Quote by رضا کاظمی: “روزی یک قدم جلو می‌آیمروزی یک آجر بالا می‌رویما … - Image 1

Similar quotes

“نترس!سگی که پارس می‌کندحتمن که هار نیستما آدم‌ها همگاهی از شدت تنهاییپاچه‌ی خودمان را گاز می‌گیریم”


“روی برگیتو نوشتی:باغروی یک قطره ی باران درشتمن نوشتم:دریا دریا دریاو در آن لحظه زنیچشم هایش رابه کبوترهابخشید”


“طفلی به نام شادی، دیریست گم شده ست/ با چشم های روشن براق/ با گیسویی بلند به بالای آرزو/ هر کس ازو نشانی دارد ما را کند خبر/ این هم نشان ما :/ یک سو خلیج فارس / سوی دگر خزر”


“هرگز نبودن به تلخی فراموش کردن یک بودن نیست”


“هیچ شکنجه ای برای یک لحظه تحمل ناپذیر نیست. اگر فقط اقتدار لحظه می بود و بس، اگر "همین حالا" بود، اگر فقط "همین حالا" چه رازها که در دل خاک مدفون نمی شد. اگر فقط "همین حالا" بود و نه بعد، هیچ کس جلاد دیگری نبود. ... این گذشته است که شب می خزد زیر شمدت. پشت می کنی می بینی روبروی توست. سر در بالش فرو می کنی می بینی میان بالش توست. مثل سایه است و از آن بدتر. سایه، نور که نباشد، دیگر نیست. اما "گذشته" در خموشی و ظلمت با توست ... ”


“دولت یک دست دراز دارد و یک دست کوتاه. دست دراز به همه جا می رسد و برای گرفتن است،دست کوتاه برای دادن است ولی فقط به کسانی می رسد که خیلی نزدیکند(نان وشراب)”