یغما گلرویی photo

یغما گلرویی

1354

● یغما گلرویی در ساعت پنج بامدادِ روز 6 امرداد 1354 برابر با 1975/7/28 در بیمارستان مهر شهرستان ارومیه متولد شد.

● مادرش نسرین آقاخانی، پدرش هوشنگ گلرویی و خواهری بزرگ تر از خود به نامِ یلدا داشت.

● وقتی که یک ساله بود ، خانواده به تهران نقل مکان کرد و ساکن کوچه‌ی سی امِ خیابان گیشا شد.

1373 - 1361

● دورانِ دبستان را در دبستانِ محمد باقر صدر و دوره‌ی راهنمایی را در مدرسه طالقانی گذراند.

● تجربه کردنِ سیاهی جنگ و مرگِ دوستانِ هم کلاسش در بمبارانِ خیابانِ گیشا.

● آغازِ دوره‌ی دبیرستان در مدرسه‌ی مطهری واقع در خیابانِ پاتریس لومومبا.

● در سال دوم دبیرستان محرومیت از تحصیل به مدت دو سال به خاطرِ درگیری با ناظم دبیرستان.

● آغاز شعر و شاعری.

● تحصیل در دبیرستانِ شبانه.

● دستگیری به جرمِ دیوارنویسی برای مدتِ چند هفته و عدمِ اجازه ی خروج از تهران به مدت شش ماه.

1376 - 1374

● رفت و آمد به دفترِ نشریه آدینه و ملاقات با نویسنده‌گانی چون فرج سرکوهی، مسعودبهنود، عمران صلاحی، محمدمختاری، حمید مصدق ، غزاله علیزاده، علی باباچاهی، ناصرتقوایی و...

● دیدار با احمدشاملو در دهکده‌ی فردیس. این دیدار و دیدارهای بعدی باعث مصمم شدن او به ادامه‌ی کار هنری شد.

● نوشتن طرحِ اولیه‌ی مسیح سرگردان.

● نوشتن نخستین ترانه‌ها.

1377

● انتشار نخستین مجموعه شعر با نام گفتم : بمان ! نماند...

● ضبط نخستین ترانه‌ها به صورتِ زیرزمینی با آهنگسازیِ حمیدرضاصدری و خوانندگیِ حمید طالب زاده.

● همکاری با یونیسف.

● تلاش برای راه اندازیِ نشریه‌یی با نامِ آرمان به همراهیِ عزت ابراهیم نژاد و کاوه نریمانی. (تمامِ مطالبِ جمع آوری شده برای شماره نخست به همراه رایانه و ... شبانه از تحریریه به سرقت می‌رود.)

1378

● انتشار دومین مجموعه شعر با نام مگر تو با ما بودی‌.

● کار بر روی شعرهای فدریکوگارسیا لورکا.

● کشته شدن عزت الله ابراهیم نژاد در واقعه‌ی کوی دانشگاه.

● نوشتن شعرِ بلند ِ‌قصه ی باغِ پسته.

● فروش کتاب و شعرخوانی به نفعِ انجمن حمایت از کودکانِ سرطانی با نادرابراهیمی.

● کار بر روی غزلِ غزل های سلیمان.

● آغاز به جمع آوریِ مجموعه‌یی از ترانه‌ها.

1379

● انتشار نخستین مجموعه ترانه با نام پرنده بی پرنده .

● انتشار مجموعه‌یی از اشعار فدریکو گارسیا لورکا با نامِ نه ! نمی‌خواهم ببینمش.

● آخرین ملاقات با احمدشاملو در بیمارستان ایران مهر و تقدیم مجموعه شعرهای فدریکو گارسیا لورکا به ایشان.

● درگذشتِ احمدشاملو و نگارشِ مرثیه امرداد.

● در خرداد ماهِ همان سال وقتی شبانه به خانه برمی‌گشت توسط چند ناشناس با چماق و چاقو موردِ حمله قرار گرفت. چهار جراحتِ چاقو و شکستگیِ ساعدِ یک دست حاصلِ این درگیری بود.

● نوشتنِ ترانه‌ی‌ تیتراژ سریالِ بدون‌ِ شرح‌.

● همکاری با نشریه فیلم و سینما.

● کار کردن بر روی ترانه‌های شل سیلوراستاین.

● انشا مقطع‌ِ تعدادی‌ از غزلیات‌ِ حافظ در مجموعه‌یی با عنوانِ حافظِ یاغی.

● به راه اندازیِ جلساتِ ترانه خوانی و تشکیلِ خانه ترانه سرایانِ ایران به همراهِ دکتر افشین یداللهی ، نیلوفرلاری پور ، سعید امیراصلانی ، افشین سیاه پوش ، مهدی محتشم و...

● انتشار آلبومِ تا همیشه ‌ با صدای امیر کریمی. ( 4 ترانه ـ عاشق تر / چله نشین / جای تو خالی/ عطش شکن)

● انتشار آلبومِ دوستت‌ دارم‌ با صدای ناصرعبداللهی و دکلمه پرویزپرستویی به صورتِ کتاب / CD و کاست. (2 ترانه ـ ضیافت‌ / خدانگهدار)

● انتشار آلبومِ غزلک‌ با صدای سعید شهروز. ( 4 ترانه ـ غزلک‌/ خورشید خانوم‌ / همزاد / گُل‌ِ یخ)‌

1380

● انتشارِ دومین مجموعه ترانه با نامِ تنها برای تو می‌نویسم، بی بیِ باران.

● به علتِ زیاد بودنِ مواردِ اصلاحیه ارائه شده توسطِ ارشاد ، از انتشارِ دو مجموعه‌ی عاشقانه‌های سلیمان و مجموعه ترانه‌های شل سیلوراستاین با نامِ زنده باد زنِ کچل منصرف می‌شود.

● همکاری با نشریه باور.

● آغازِ کار بر روی رمانِ یک مرد.

● نوشتنِ فیلم‌نامه‌ی زنجیری.

● علامت‌ و فاصله‌گُذاری‌ دو مجموعه‌ی تولدی دیگر و ایمان بیاوریم به آغازى فصلِ سرد از فروغ‌فرخ‌زاد در مجموعه‌یی با نامِ پریِ کوچک.

● نوشتنِ ترانه‌ی‌ تیتراژ سریالِ کنکوری‌ها.

● بازی در فیلم سینمایی هفت‌ ترانه‌ به کارگردانیِ بهمن‌ زرّین‌پور در کنارِ ایرج‌ راد، لعیا زنگنه، سحر جعفری‌جوزانی‌، شروین‌ نجفیان‌.

● نوشتنِ ترانه‌ی‌ تیتراژ سریالِ توپ‌ِ گِرد.

● کار بر روی شعرِ شاعرانِ جهان .

● نوشتنِ هایکوهای زندان

● انتشار آلبومِ حامی‌ با صدای حمیدحامی‌. (2 ترانه ـ حامی‌ / می‌دونم‌ که‌ یک‌ نفر هست‌)

● انتشار آلبومِ ندای‌ عاشقانه‌ با صدای حمیدطالب‌زاده. (2 ترانه ــ رُمان‌ / چی‌ بخونم‌؟).

● انتشار آلبومِ نقاب‌


“آخ که چه حالی داره !چِش به راهِت باشم ،بارون بیاد ،تو نیای و منخیسِ خیستمومِ اون خیابونِ طولُ درازِ بیمغازه رُپیاده گَز کنم ،خودمُ به خونه برسونمُاز گِلُ شِلِ روی کفشامبفهمم که چقدر دوسِت دارم !آخ که چه حالی داره !چِش به راهِت باشم ،بارون بیاد ،تو هَم بیای و مندست تو دستِ توتمومِ اون خیابونِ طولُ درازِ بیمغازه رُپیاده گَز کنم ،بعد خودمونُ به نیمکتِ پارکِ پَرتِ بَرِ اتوبانْ برسونیمُتو از برقِ توی چشامْبفهمی که چقدر دوسِت دارم !آخ که چه حالی داره !همین خیالا ،همین آرزوها ،همین خوشْباوَریا ،همین اومدْ نیومد کردنا...زندگیْ دلْدلِ همین همینهاس”
یغما گلرویی
Read more
“محاکمه در خیابان"شاکی روزگار منمتموم این شهر متهمیه حادثه چند ساعتهبا من میاد قدم قدمزخمها دهن وا میکننوقتی دل از دشنه پُرهدست منو بگیر که پامرو خون عشقم می سُرهبگو که از کدوم طرف میشه به آرامش رسیدوقتی تو چشم هر کسی برق فریب ُ میشه دیدراه ضیافتو به من دستای کی نشون میدهوقتی که حتی گل سرخاین روزا بوی خون میدهوقتی زندگی با چاقو قسمت میشهوقتی رفاقتا خیانت میشهمحکمه ات رو تو خیابون برپا کنوقتی که عشق همرنگ نفرت میشهتمرین مرگ می کنمتو گود این پیاده رویه چیزی انگار گم شدهتوی نگاه من و تودارم به داشتن یه زخمتو سینه عادت می کنمدارم شبام ُ با تنیه مرده قسمت میکنم”
یغما گلرویی
Read more
“اهل ِسرزمین ِگلُ بلبلم ! رؤیاهام رو آرزوهام رو خاطره هام ُمصادره کردن دست ِراستم توقیفه! نوک مدادم شکسته! یه خیاط باشی ِناشی با نخ ُسوزن لبام ُدوخته! اما هنوز زنده ام! اگه نفس کشیدن، تنها معنی ِزنده بودن باشه! اگه زندگی همین جون دادن ِدم به دم باشه، هنوز زنده ام”
یغما گلرویی
Read more
“تو ولایت ِمختومقلیوقتی می خوان اسبای وحشی رُ رام کننبعضی از اوناخودشون ُزمین می زنننفسشون ُتو سینه نگه می دارنتا بمیرنمی میرن امااسیر ِزین ُیراق ِآدما نمی شناما خود ِآدماهنوز رو خِشت نیفتادهمی رَن زیر ِزین ُیراق ِپدرا و ُپدرخونده ها”
یغما گلرویی
Read more
“دیگر ساعتی بر دست ِ من نخواهی دیدمن بعد عبور ِ ریز ِ عقربه ها را مرور نخواهم کردوقتی قراری ما بین ِ نگاه ِ منو بی اعتنایی نگاه ِ تو نیست،ساعت به چه کار ِ من می اید؟می خواهم به سرعت ِ پروانه ها پیر شوممثل ِ همین گل ِ سرخ ِ لیوان نشین،که پیش از پریروز شدن ِ امروزمی پژمرددوست دارم که یک شبه شصت سال را سپری کنم،بعد بیایم و با عصایی در دست،کنار خیابانی شلوغ منتظرت شوم،تا تو بیایی،مرا نشناسی،ولی دستم را بگیری و از ازدحام ِ خیابان عبورم دهیحالا می روم که بخوابمخدا را چه دیده ایشاید فردابه هیئت پیرمردی برخواستمتو هم از فردا،دست ِ تمام پیرمردان ِ وامانده در کنار ِ خیابان را بگیردلواپس نباشآشنایی نخواهم دادقول می دهم آنقدر پیر شده باشم،که از نگاه کردن به چشمهایم نیز،مرا نشناسیشب بخیر ”
یغما گلرویی
Read more