“من چگونه ستایش کنم آن چشمه را که نیست ؟من چگونه نوازش کنم این تشنه را که هست ؟من چگونه بگویم که این خزان زیباترین بهار ؟من چگونه بخوانم سرود فتحمن چگونه بخواهم که مهر باشد ای مرگ مهربانزیباترین بهار در این شهرزیباترین خزانستمن چگونه بر این سنگفرش سختبا چه گونه گیاهی نظر کنمبا چگونه رفیقی سفر کنممن چگونه ستایش کنم این زنده را که مرد ؟من چگونه نوازش کنم آن مرده را که زیست ؟پرنده ها به تماشای بادها رفتندشکوفه ها به تماشای آب های سپیدزمین عریان مانده ست و باغ های گمانو یاد مهر تو ای مهربان تر از خورشید”