دکتر سید حسن حسینی (زاده ١ فروردین ۱۳۳۵ تهران – درگذشته ۹ فروردین ۱۳۸۳) شاعر، مترجم، نویسنده و پژوهشگر معاصر ایرانی بود.
از سال ۱۳۵۲ نوشتن و سرودن را در مطبوعاتِ قبل از انقلاب علی الخصوص مجلهٔ فردوسی آغاز کرد. در سال ۱۳۵۸، حوزهٔ اندیشه و هنر اسلامی را که به همراه استاد محمد رضا حکیمی، آقایان رخ صفت، تهرانی و آیت ا... امامی کاشانی، راهاندازی کرد که مسئولیت بخش ادبیات و شعر را به همراه قیصر امین پور بر عهده داشت. در دورهٔ آموزشی سربازی بود که جنگ شروع شد. بعد از اتمام دورهیآموزشی، با اینکه رَسته بهداری داشت، مسئولیت رادیو ارتش را به عهده گرفت تا چند سال بعد از آزادی خرمشهر، در رادیو ارتش ماند اما وقتی دید جنگ تمام شدنی نیست، به حوزههنری باز برگشت. در سال ۱۳۶۶ در اثر اختلافاتی که با مدیر وقت حوزههنری داشت، دسته جمعی استعفا کرده و به تدریس در دانشگاه الزهرا و دانشگاه آزاد روی آورد. او از سال ۱۳۷۸ در واحد ویرایش رادیو تا زمان مرگش حضور داشت. سال ۱۳۷۹ مجموعهیکامل غزلیات بیدل دهلوی را که نزدیک به سه هزار غزل را در بر میگیرد خواند. حوزه فعالیتهای دکتر حسینی شامل شعر، تحقیق، ترجمه و تألیف میباشد. او سالهای آخر عمرش را به سبکشناسی قرآن و زبانشناسی حافظ مشغول بود و در ۹ فروردین ۱۳۸۳ بر اثر سکته قلبی، درگذشت. در چهارمین همایش چهرههای ماندگار در سال ۱۳۸۳، از دکتر حسینی تقدیر شد
“((من کی ام؟)) یک پرسش تکراری استکز ازل چون سیل در من جاری استبازپتک آهنین ((من کی ام؟))ضربه زن شد با طنین ((من کی ام؟))باز مامور سوالی بی جوابآمده از راه با حکم عذابباز بر در ضربت انگشت اوحکم جلب روح من در مشت او!باز در من ((من کی ام؟))رخ می دهدناشناسی گنگ پاسخ می دهد:من تماماٌ روح !یا تن نیستممن کسی غیر از خود من نیستمقطره ای کوچک ز نیل نیستیهستم اما از قبیل نیستیحلقه ای چرخان به انگشت عدماز تبار هیچ از پشت عدمروی این دریا حبابی ساده ام خالی از خود اتفاق افتاده امچرخش وارونه ی زایندگی باز می گیرد مرا از زندگیمثل طوماری که بازش کرده اند باز با انگشت رازش کرده اندناگه از یک سو رهایم می کنندرهسپار ابتدایم میکننددر مسیر تو به توی نیستی تند می غلتم به سوی نیستسروی دست موج چون خس می رومواژگون می غلتم و پس می روممی خورد شلاق گردابم به تنمی درد بر قامت من پیرهناز هوای وهم خالی می شومموج دریای خیالی می شومنیستی راه نفس می گیریدماز خودم بی وقفه پس می گیریدممست توفان,چرخ چرخان پیچ پیچمی روم تا ساحلی از جنس هیچمی خلد خار عدم در تاولمباز می گردم به جای اولم.”