دکتر کیومرث منشی زاده، متولد ۱۳۲۴ جیرفت کرمان، از شاعران بزرگ و مطرح معاصر ایران است، که بیشتر او را با عنوان بنیانگذار شعر ریاضی میشناسند. وی در رشتههای فلسفه، ریاضی، فیزیک و حقوق در کشورهای آمریکا، فرانسه و ایران تحصیل کرده است.
دفتر شعر «ساعت سرخ در ساعت ۲۵» گزینهایست از دورههای مختلف شعری کیومرث منشی زاده، که در سال ۱۳۸۷ انتشارات نگیما منتشر کرده است. دفتر در بر گیرندهٔ ۵۷ شعر، از چهار دفتر شعر ایشان - «شعرهای تازه»، «از قرمزتر از سفید»، «تاریخ تاریخ» و «سفرنامهٔ مرد مالیخولیایی رنگ پریده» - است
کیومرث منشی زاده دو شاخهٔ ویژه در شعر دهههای اخیر ابداع کرده است. یکی «شعر ریاضی» که در دههٔ پنجاه آن را ابداع کرد و با استفاده از اعداد، مفاهیم ریاضی و فرمولهای فیزیکی شعرهایی سرود که بحثانگیز و جالب توجه بود. مانند این چند سطر از شعر «سرنوشت در کهکشان خانم گیسودراز»
رها کن تربیع دایره را
و تثلیث زاویه را
(چه کسی میداند جذر صفر
بینهایت است
یا صفر؟)
از این شعرها چند نمونه - از جمله شعرهای «سقوط افقی»، «طبقهٔ صفر»، «سرنوشت در کهکشان خانم گیسودراز»، «سال صفر» - در این دفتر جا خوش کردهاند.
دومین ابداع او «شعر رنگ» است، که در آن به کمک حالت پذیری رنگها، و رنگ پذیری حالتها، به خلق تصویرهای رنگی میپردازد، و از انواع رنگهای موجود در زبان فارسی، خلاقانه و با هنرمندی استفاده میکند، مانند این چند سطر از شعر «میآیی اما، ولی چه دیر»
آبی میآیی
و ارغوان
از برابرت
زنگاری میگذرد
و سپیدار پاییزی
همچون رؤیای یک سوارکار استخوانی
در هم میشکند
از «شعرهای رنگی» منشی زاده، نمونههایی چون «حاصل عمر بیحاصل»، «نگاه سرد خاکستری»، «فصل سفید و سیاهیهای آن»، «خوش بوقترین ملتها»، «عدالت ظلم»، «خواب رنگی»، «ساعت ۲۵»، «کلاغ زرد»، «چشم سفید»، «دروغ سفید»، «میآیی اما، ولی چه دیر»، «شعر رنگی» در این گزینه چاپ شده است
از گرایشهای بارز شعر منشی زاده نگاه طنزآمیز اجتماعی- سیاسی او به جهان و دنیای پیرامون است، اغلب شعرهایش رگههای تند و جذابی از طنز انتقادی، یا شوخطبعی طنازانه دارند. شعرهای «صفر در منقار کلاغ زرد بیآسمان»، «تاریخِ تاریخ»، «شب است و آرام، شب»، «جنوب جهنم»، «سلام روستایی خشم مشت»، «میآیی اما، ولی چه دیر»، «دروغ سفید»، «خوشبختی و شرمآگینیهای مکنون» نمونههای بارزی از شعرهای اجتماعی- سیاسی طنزآمیز، منشی زادهاند
شعر منشی زاده در مسیر اصلی خود شعر نیمایی است، البته با زبان خاص و نگاه ویژه و گرایشهای شخصی منشی زاده که به شعرش هویتی منحصر به فرد بخشیده است. آزاده
“من در آیینه به خود مینگرممن در آیینه به خود مینگرم با وسواسهمچو گنگی که به یک گنگ دگر مینگرد. از نسیم نفس زرد غروب در پس پنجرهی خاطر من پردهی سربی شک میلرزدروی لبهای دو چشمم خاموش سایهی زمزمهای میماسد:هیچکس این همه با این تصویرنیست بیگانه که من...”
“آبی ست آبی ست نگاه او آبی ست گویا آسمان را در چشم هایش ریخته اند وقتی که دست های مرا در دست می گیرد گردش خون را در سر انگشت هایش احساس می کنم نبض اش چنان به سرعت می زند که گویی قلب خرگوشی را در سینه اش پیوند کرده اند تا باران خاکستری مرغان ماهی خوار بر برگ های سپیدار و زردآلو فرو می ریزد قلب، مانند قهوه خانه های سر راه یادآور غربت است هیچ مسافری را برای همیشه در خود جای نخواهد داد هیچ مسافری را برای همیشه در خود جای نخواهد داد وسواس دوست داشتن مرا به یاد ماهی قرمزی می اندازد که در آب های تنگ بلور به آرامی خواب رفته است یک روز یک روز ماهی قرمز سکته خواهد کرد و دستی ماهی قرمز را که دیگر نه ماهی ست و نه قرمز از پنجره به باغ پرتاب خواهد کرد قهوه خانه سر راه / کیومرث منشی زاده”
“انسان دایره ای غم انگیزی است که تکرار می شود.”