“در سال 1432 در یکی از حوزه های علمی در میان طلاب جدالی درگرفت و آتش جدال 13 روز شعله ور بود. موضوع بحث عده دندانهای اسب بود. آثار دانشمندان گذشته را بارها ورق زده بودند و گفته حکمای پیشین را نقل کرده، اما مشکل همچنان لاینحل مانده بود. روز چهاردهم جوان تازه کاری پرده شرم و حیا را درید و چنین پیشنهاد کرد که برای حل مشکل بدهان اسبی نگاه کنند و عده دندانهای او را بشمرند. این پیشنهاد کفرآمیز حاضران را چنان برانگیخت که بر سروروی جوان ریختند و اورا گوشمالی بسزا دادند و از میان خود بیرون کردند و گفتند که بدون شبهه شیطان در قالب او حلول کرده است که برای کشف حقیقت راههای نامبارکی از این قبیل پیشنهاد میکند. عاقبت پس از چند روز دیگر بحث و جدال در این مساله، آن حوزه علمی چنین فتوی داد که چون در مکتب قدما اشارتی کافی برای حل این مشکل نیامده است مشکل مزبور غیرقابل حل اعلام می شود.نقل از کتاب «اصول روانشناسی» نوشته »«نرمان ال. مان» ترجمه دکتر «محمود صناعی”