“ای یاد تو در ظلمت شب همسفر منوی نام تو روشنگر شام و سحر منجز نقش تو نقشی نبود در نظر منشبها منم و عشق تو و چشم تر منوین اشک دمادم که بود پرده در مندر عطر چمن های جهان بوی تو دیدمدر برگ درختان سر گیسوی تو دیدمهر منظره را منظری از روی تو دیدم ”