بیژن جلالی در سال ۱۳۰۶ در تهران متولد شد. خانوادهٔ او در اصل تفرشی بودند. زندگی مشترک پدر و مادر او خیلی دوام نداشت. بیژن نزد پدرش در آلمان ماند.
او پس از چندی به تهران برگشت و تحصیلات ابتدایی و متوسطه خود را در تهران گذراند. از سال ۱۳۵۲ تا ۱۳۳۱ در رشتهٔ فیزیک دانشگاه تهران و چند سالی را در رشتهٔ علوم طبیعی دانشگاههای تولز و پاریس درس خواند. علاقه او به شعر و ادبیات او را وادار کرد تا در رشتهٔ زبان و ادبیات فرانسه دانشگاه تهران ثبتنام کند و لیسانس خود را در همین رشته بگیرد. جلالی از سال ۱۳۲۵ مشاغل مختلفی را تجربه کرد: تدریس انگلیسی، کار در موزه مردم شناسی وزارت فرهنگ، کار در شرکت فرانسوی آنتروپوز و…و سپس در سال ۱۳۵۹ بازنشسته شد.
او از سال ۱۳۴۰ اشعار خود را به چاپ سپرد. جلالی هیچگاه ازدواج نکرد و در تنهایی شعر خواند و شعر گفت.
او چند روزی پس از نیمهٔ آذرماه ۱۳۷۸ دچار سکتهٔ مغزی شد و روز جمعه ۲۴ دیماه و در ۷۲ سالگی از دنیا رفت.
“مرگ سفید استچون کاغذو خستگی و تنهایی مرا می نوشد”
“اگر که از کلمات می نوشیدیمچنانکه از چشمه ایو از کلمات می خوردیمچون نان گندمو با کلمات می زیستیم شاید هرگز نمی مردیم”
“کاش تمام می شد جهاندر کلمه ایو دوباره می شکفتدر کلامیکاشجهانبا شعرخاموش و روشن می شد”
“به زودیآنچه را که گفنتی داریمتمام خواهد شدو ما خواهیم ماندو تنهایی ما”
“زندگیچون پر کاهی استو زمانچون بادکه آنرا از کف مامی برد و ما حیرانبه اطراف می نگریمو دلیلیبرای ناکامی خویشمی جوئیم”