“دقایقی در زندگی هستند که دلت برای کسی آنقدر تنگ میشود که میخواهی اورا از رؤیاهایت بیرون بکشی و در دنیای واقعی بغلش کنی”
“بعد نگاهی به فلورنتینو آرثیا انداخت ,به آن اقتدار شکست ناپذیرش ,به آن عشق دلیرانه اش .عاقبت به این نتیجه رسید که این زندگی ست که جاودانی ست ,نه مرگ”
“ما با عوض کردن عطرهایمان به هم خیانت می کنیم من هر روز بوی زنی را می دهم که تو عاشقش هستی و تو عطرمردی را می زنی ...که مخفیانه با من می خوابد”
“درخت با جنگل سخن می گویدعلف با صحراستاره با کهکشانو من با تو سخن می گویمنامت را به من بگودستت را به من بدهحرفت را به من بگوقلبت را به من بدهمن ریشه های تو را دریافته امو با لبانت برای همه سخن گفته امو دست هایت با دست های من آشناستو در خلوت روشن با تو گریسته ام... برای خاطر زندگان”
“جایم را با کسی پر خواهی کرداو هم تو را خواهد بوسیدو به تو خواهد گفت که زیباییاما به مرور از تک و تاخواهی افتادچون نه بوسههایش مغناطیس بوسههای مراخواهد داشتنه شعر میداند چیستکه زیبایی مفردت را مضاعف کند در جمع”
“ماندهامچگونه تو را فراموش كنماگر تو را فراموش كنمبايدسالهايي را نيز كه با تو بودهامفراموش كنمدريا را فراموش كنمو كافههاي غروب راباران رااسبها و جادهها رابايددنيا رازندگي راو خودم را نيز فراموش كنمتو با همه چيز درآميختهاي!”