“در فصل بهار اگر بتی حور سرشت یک ساغر می دهد مرا بر لب کشت هر چند به نزد عامه این باشد زشت سگ به ز من است اگر برم نام بهشت”
“زآن پیش که نام تو ز عالم برودمِی خور که چو می به دل رسد غم برودبگشای سر زلف بتی بند به بندزآن پیش که بند بندت از هم برود”
“خیام اگر ز باده مستی خوش باشبا ماه رخی اگر نشستی خوش باشچون عاقبت هستی ما نیستی استانگار که نیستی چون هستی خوش باش”
“قومی متفکرند اندر ره دینقومی به گمان فتاده در راه یقینمی ترسم از آنکه بانگ آید روزیکای بی خبران راه نه آن است و نه این”
“قومی متفکر اند اندر ره دینقومی به گمان فتاده در راه یقینمی ترسم از آنکه بانگ آید روزیکای بی خبران ، راه نه آن است و نه این”
“می نوش که عمری که اجل در پی اوست / بهتر که به خواب یا به مستی گذرد”
“گویند کسان بهشت با حور خوش استمن میگویم که آب انگور خوش استاین نقد بگیر و دست از آن نسیه بدارکآواز دهل شنیدن از دور خوش است”