“دستی بر آوریمباشد کزین گذرگه اندوه بگذریمروزی که آدمیخورشید دوستی رادر قلب خویش یافتراه رهایی از دل این شام تار هستو آن جا که مهربانی لبخند میزنددر یک جوانه نیزشکوه بهار هست”

فریدون مشیری

فریدون مشیری - “دستی بر آوریمباشد کزین گذرگه اندوه...” 1

Similar quotes

“دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنمو اندر این کار دل خویش به دریا فکنماز دل تنگ گنهکار برآرم آهیآتش اندر گنه آدم و حوا فکنممایه خوشدلی آن جاست که دلدار آن جاستمی‌کنم جهد که خود را مگر آن جا فکنم”

حافظ
Read more

“تکه چوبی بر آب پر مرغی در باداین چنین باید زیست فکرهای آزادفکرها را باید مثل آن تکه ی چوب وارهانیم در آبتا به هر جا که بخواهد برودو رهایی چه احساس عجیبی استچه کسی گفت رهایی گذر از بردگی است؟و رهایی تازه فصل آغاز سرود هستی استروزها قبل رهایی هیچ استمثل گم گشتن در جاده ایی پر پیچ استتا رهایی راهی است پر از تابلوهایی که در آن یک علامت پیداستشکل مغشوش سئوالته این راه دراز میرسی بر باغیکه در آن حجم حیات چند برابر شده استو در آنجا تکرار تا ابد بی معناستو در آن آرامش به اندازه ی یک عمر برایت پیداستو رهایی یعنی...و رهایی یعنی چیدن میوه گندیده فکر از درخت افکارآریاین چنین باید زیست فکرهای آزادو رهاتر از آن پر مرغ در باد”

Jalal Al-E Ahmad
Read more

“من چگونه ستایش کنم آن چشمه را که نیست ؟من چگونه نوازش کنم این تشنه را که هست ؟من چگونه بگویم که این خزان زیباترین بهار ؟من چگونه بخوانم سرود فتحمن چگونه بخواهم که مهر باشد ای مرگ مهربانزیباترین بهار در این شهرزیباترین خزانستمن چگونه بر این سنگفرش سختبا چه گونه گیاهی نظر کنمبا چگونه رفیقی سفر کنممن چگونه ستایش کنم این زنده را که مرد ؟من چگونه نوازش کنم آن مرده را که زیست ؟پرنده ها به تماشای بادها رفتندشکوفه ها به تماشای آب های سپیدزمین عریان مانده ست و باغ های گمانو یاد مهر تو ای مهربان تر از خورشید”

م. آزاد
Read more

“می ترسم از این که به هر حال کسی این یادداشت ها را بخواند.می ترسم از اینکه حتی خودم،اگر همه چیز را بنویسم،نتوانم آن ها را باز بخوانم.چیز هایی هست که ذهن فراموش می کند. چیزهایی هست که آدم سالیان بسیار کوشیده است نداند.نوشتن آن ها یعنی واقعیت بخشیدن به آن ها.”

هرمز شهدادی
Read more

“نه تو می مانیو نه اندوه و نه هیچیک از مردم این آبادی...به حباب نگران لب یک رود قسم،و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،غصه هم می گذرد،آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند...لحظه ها عریانند.به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز.”

Sohran Sepehri
Read more