“هرچه قضاوت آنها درباره من سخت بوده باشد نمیدانند که من پیشتر خودم را سختتر قضاوت کردهام”
“ای خدای بزرگ به من کمک کن تا وقتی می خواهم درباره راه رفتن کسی قضاوت کنم، کمی با کفش های او راه بروم.”
“باید خودم را ببرم خانهباید ببرم صورتش را بشویمببرم دراز بکشددلداریاش بدهم، که فکر نکندبگویم که میگذرد، که غصه نخوردباید خودم را ببرم بخوابد«من» خسته است”
“مرگ را ديدهام من. در ديدار غمناك،من مرگ را به دست سودهام. من مرگ را زيستهامبا آوازي غمناك غمناكو به عمري سخت دراز و سخت فرساينده”
“هفتاد درصد دنیا را آب گرفته است هفتاد درصد مارا تاریکی من به صداقت زمین مشکوکم به اینکه برای حفظ ما دلایل قانع کننده یی داشته باشد و شعرها شعرها محافظان فراموش کاری اند من به واژه ها اعتماد ندارم و به خودم که نگاه زنی را تقلید می کند که زنده ست و برای شاد زیستن برنامه طولانی مدتی دارد چیزهای زیادی را گم کرده ام که نشانی خاصی ندارند”
“من ذر جهان یک دوست داشته ام و آن خودم بوده ام”