“سنگین از نگفتنم”
“اشتباه از ما بوداشتباه از ما بود که خواب سرچشمه را در خیال پیاله می دیدیمدستهامان خالیدلهامان پرگفتگوهامان مثلا یعنی ماکاش می دانستیمهیچ پروانه ای پریروز پیلگی خویش را به یاد نمی آوردحالا مهم نیست که تشنه به رویای آب می میریماز خانه که می آئییک دستمال سفید، پاکتی سیگار، گزینه شعر فروغو تحملی طولانی بیاوراحتمال گریستن ما بسیار است”
“عجيب است، منِ شبکور، جهان را چه قشنگ میبينم!”
“نامهام باید کوتاه باشد ساده باشد بی حرفی از ابهام و آینه از نو برایت مینویسم حال همهی ما خوب است ..اما تو باور نکن”
“دستت را به من بدهنترسبا هم خواهیم پریدحضور و حیات و حوصله ی من از تودرد و بلا و بی کسی های تو از من”
“سادگی را من از نهان یک ستاره آموختمپیش از طلوع شکوفه بود شایدبا یاد یک بعداز ظهر قدیمیآنقدر ترانه خواندم تا تمام کبوتران جهان شاعر شدندسادگی را من ازخواب یک پرنده در سایه ی پرنده ای دیگر آموختم ”