“سلام! حال همه‌ی ما خوب است ملالی نيست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خيالی دور، که مردم به آن شادمانیِ بی‌سبب می‌گويند با اين همه عمری اگر باقی بود طوری از کنارِ زندگی می‌گذرم که نه زانویِ آهویِ بی‌جفت بلرزد و نه اين دلِ ناماندگارِ بی‌درمان! تا يادم نرفته است بنويسم حوالیِ خوابهای ما سالِ پربارانی بود می‌دانم هميشه حياط آنجا پر از هوای تازه‌ی باز نيامدن است اما تو لااقل، حتی هر وهله، گاهی، هر از گاهی ببين انعکاس تبسم رويا شبيه شمايل شقايق نيست! راستی خبرت بدهم خواب ديده‌ام خانه‌ئی خريده‌ام بی‌پرده، بی‌پنجره، بی‌در، بی‌ديوار ... هی بخند! بی‌پرده بگويمت چيزی نمانده است، من چهل ساله خواهم شد فردا را به فال نيک خواهم گرفت دارد همين لحظه يک فوج کبوتر سپيد از فرازِ کوچه‌ی ما می‌گذرد باد بوی نامهای کسان من می‌دهد يادت می‌آيد رفته بودی خبر از آرامش آسمان بياوری!؟؟؟ نه ری‌را جان نامه‌ام بايد کوتاه باشد ساده باشد بی حرفی از ابهام و آينه، از نو برايت می‌نويسم حال همه‌ی ما خوب است اما تو باور نکن!!”

سید علی صالحی

Explore This Quote Further

Quote by سید علی صالحی: “سلام! حال همه‌ی ما خوب است ملالی نيست جز گم شدنِ … - Image 1

Similar quotes

“نامه‌ام باید کوتاه باشد ساده باشد بی حرفی از ابهام و آینه از نو برایت می‌نویسم حال همه‌ی ما خوب است ..اما تو باور نکن”


“اشتباه از ما بوداشتباه از ما بود که خواب سرچشمه را در خیال پیاله می دیدیمدستهامان خالیدلهامان پرگفتگوهامان مثلا یعنی ماکاش می دانستیمهیچ پروانه ای پریروز پیلگی خویش را به یاد نمی آوردحالا مهم نیست که تشنه به رویای آب می میریماز خانه که می آئییک دستمال سفید، پاکتی سیگار، گزینه شعر فروغو تحملی طولانی بیاوراحتمال گریستن ما بسیار است”


“اسلام منطقی تر و جدی تر از آن است که به آنچه در زندگی بی ثمر است و بر روی اذهان بی اثر، در آخرت پاداش دهد و عملی که نه برای خلق خدمتی باشد و نه برای خود، اصلاحی، ثواب داشته باشد.”


“ای در میان جانم و جان از تو بی خبر از تو جهان پر است و جهان از تو بی خبر از تو خبر به نام و نشان است خلق را وانگه همه به نام و نشان از تو بی خبر جویندگان گوهر دریای صنع تو در وادی یقین و گمان از تو بی خبر”


“الا يا ايها الساقی!" اين تو، اين پياله، اينم طهورای خودمون می مثلا با قافيه‌ی خودت: باقی! که ما فرقش و نفهميديم با اين يکی چيه؟ راه به راه رفتيم تا رسيديم به يه رويا به يه رويای بی‌خيال بعد برگشتيم سَرِ جا اَوَلِمون که چی!؟ که مثلا "ادر کاسا و ناولها ...!" خُب اينو از همون اول می‌گفتی دختر! اول و آخر نداره عشق مشکل که افتاد،‌ بذار بيفته، بنويسش پایِ شکسته‌ی ما!”


“پاسبان خواب است گنجشک‌های بالای باغ برای عقابِ مُرده عَزا گرفته‌اندگوش کن دوستِ من او که شمشيرش به اَبر می‌رسد در زندگی هرگز هيچ گُل سرخی نبوييده است بگذار بخوابد برای شکارِ ماه آمده است فردا صبح با پوتين‌های پاره به خانه باز خواهد گشت گنجشک‌ها ماه را دوست می‌دارند فردا صبح از هر کدامِ شما پرسيد چه خبر؟ بگوييد روز آمد و ماه را با خود بُرد”