“دوست می بايد داشت! با نگاهی كه در آن شوق برآرد فرياد، با سلامی كه در آن نور ببارد لبخند”
“بيست و پنج سال است كه بسياري كسان را دوست داشته ام ،آنچه در كودكي دوست ميداشتم ،اكنون هم دوست ميدارم ،و آنچه اكنون دوست ميدارم،تا پايان زندگي دوست خواهم داشت؛زيرا عشق ،تمام ثروتي است كه دارم و هيچكس نميتواند آن را از من بگيرد.آزادي را بيش از هر چيز دوست داشته ام ،كه آن را چون دختري يافتم از نياز و انزوا تلف شده"نه كتاب .”
“مردم به اين دليل عشق مي ورزند كه غمگين اند؛ به اين دليل در جست و جوي ديگري اند كه تنها هستند و عشق فقط زماني امكان پذير است كه تو تنها نباشي، بلكه در يگانگي باشي؛ با خودت قهر نباشي، بلكه با خودت در شيفتگي و سرمستي باشي”
“من نمي دانم _ و همين درد مرا سخت مي آزارد_ كه چرا انسان اين دانا اين پيغمبر :در تكاپوهايش _چيزي از معجزه آن سو تر_ ره نبرده ست به اعجاز محبت چه دليلي دارد؟ * چه دليلي دارد كه هنوز مهرباني را نشناخته است؟ و نمي داند در يك لبخند !چه شگفتي هايي پنهان است * من بر آنم كه درين دنيا _خوب بودن _به خدا سهل ترين كارست و نمي دانم كه چرا انسان تا اين حد با خوبي .بيگانه است !و همين درد مرا سخت مي آزارد”
“در گذشته ها به دنبال لحظه هاي ناب گشتن ، آشكارا به معناي آن است كه آن لحظه ها ، اينك وجود ندارند”
“دنيا كوچكتر از آن استكه گم شده اي را در آن يافته باشيهيچ كس اينجا گم نمي شودآدمها به همان خونسردي كه آمده اندچمدانشان را مي بندندو ناپديد مي شونديكي در مهيكي در غباريكي در بارانيكي در بادو بي رحم ترينشان در برفآنچه به جا مي ماندرد پايي استو خاطره اي كه هر از گاهپس مي زند مثل نسيم سحرپرده هاي اتاقت را”