“دردم از یار است و درمان نیز همدل فدای او شد و جان نیز هم”

حافظ

Explore This Quote Further

Quote by حافظ: “دردم از یار است و درمان نیز همدل فدای او شد و جا… - Image 1

Similar quotes

“ساقی و مطرب و مِی جمله مهیاست، ولیعیش بی یار مهیا نشود، یار کجاست؟”


“ای شاهد قدسی! که کِشَد بند نقابت؟ ... و ای مرغ بهشتی! که دهد دانه و آبت؟خوابم بشد از دیده در این فکر جگرسوز ... کآغوش که شد منزل آسایش و خوابت؟”


“صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنمتا به کی در غم تو ناله شبگیر کنمدل دیوانه از آن شد که نصیحت شنودمگرش هم ز سر زلف تو زنجیر کنمآن چه در مدت هجر تو کشیدم هیهاتدر یکی نامه محال است که تحریر کنمبا سر زلف تو مجموع پریشانی خودکو مجالی که سراسر همه تقریر کنمآن زمان کارزوی دیدن جانم باشددر نظر نقش رخ خوب تو تصویر کنمگر بدانم که وصال تو بدین دست دهددین و دل را همه دربازم و توفیر کنمدور شو از برم ای واعظ و بیهوده مگویمن نه آنم که دگر گوش به تزویر کنمنیست امید صلاحی ز فساد حافظچون که تقدیر چنین است چه تدبیر کنم”


“زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست ... پیرهن چاک و غزل خوان و صُراحی در دستنرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان ... نیم شب، دوش به بالین من آمد بنشستسر فراگوش من آورد به آواز حزین ... گفت: «ای عاشق شوریده‌ی من، خوابت هست؟»عاشقی را که چنین باده شبگیر دهند ... کافر عشق بود گر نشود باده پرستبرو ای زاهد و بر دُردکشان خرده مگیر ... که ندادند جز این تُحفه به ما روز اَلَستآن چه او ریخت به پیمانه‌ی ما نوشیدیم ... اگر از خَمر بهشت است وگر باده مستخنده جام مِی و زلف گره گیرِ نگار ... ای بسا توبه که چون توبه‌ی حافظ بشکست”


“شیدا از آن شدم که نگارم چو ماه نوابرو نمود و جلوه‌گری کرد و رو ببست”


“سینه تنگ من و بار غم او هیهاتمرد این بار گران نیست دل مسکینم”