“کافی نتهزار پنجره باز استانگشتها میدوند روی دکمههاسمت عکسهای منتظر صدای قدمها قطع نمیشودبه صفحه کلید نگاه می کنمهیچ حرفی ندارمپنجرهی تو بسته استدی ۸۸بیروت”
“روی دفترهایم، روی میز تحریرم،روی درختان، روی ماسه،روی برف، نام تو را می نویسم. روی همه ی صفحه های خوانده شده، روی صفحه های سفید، روی سنگ و خون و کاغذ یا خاکستر، نام تو را می نویسم. روی جنگل و کویر، بر آشیانه ها و گل های طاووسی نام تو را می نویسم. روی همه ی تکه پاره های آسمان لاجوردی، روی مرداب،این آفتاب پوسیده، روی رودخانه،این ماه زنده، نام تو را می نویسم. و به نیروی یک واژه، زندگی را از سر می گیرم، من برای شناختن و نامیدن تو، پا به جهان گذاشته ام ای آزادی!”
“برای دخترم ندا آقا سلطاندخترمسنت شان بودزنده به گورت کنندتو کشته شدیملتی زنده به گور می شود.ببین که چه آرام سر بر بالش می گذارداو که پول مرگ تو را گرفتهشام حلال می خورد.تو فقط ایستاد ه بودیو خوشدلانه نگاه می کردیکه به خانه ات بر گردیاما دیگر اتاق کوچک خود را نخواهی دیددخترمو خیل خیال های خوش آیندهبر در و دیوارش پرپر می زنند.تو مثل مرغ حلالی به دام افتادیمرغی حیرانکه مضطربانه چهره ی صیادش را جستجو می کندتو به دام افتادیهمچون خوشه ی انگوریکه لگدکوب شدو بدل به شراب حرام می شود.کیانند اینانپنهان بر پنجره ها، بام هاکیانند اینان در تاریکیکه با صدای پرنده ی خانگیپارس می کنند.کشتندت دخترمکشتندتتا یک تن کم شوداما تو چگونه این همه تکثیر می شوی.آه ندای عزیز منگل سرخی که بر گلوی تو روییده بودباز شدگسترده شدو نقشه ی ایران را در ترنم گلبرگ هایش فرو پوشانیدو اینانی که ندا داده اندبلبلانندمیلیون ها تن که گرد گلی نشستهو نام تو را می خوانند.یعنی ممکن است صداشان را که برای تو آواز می خوانند نشنوییعنی پنجره ات را بستند که صدای پیروزی خود را هم نشنویببین که چه آرام سر بر بالش می گذارداو که صید حلال می خورد”
“به شب تکیه داده ام و با صدای تو فکر می کنم؛ شب همیشه با من صمیمی است؛ کنار من چهارزانو می نشیند و با مداد رنگی های کودکیم ماه را خط خطی می کند؛ دستانش پر از زخم پنجره هاست.... و سکوت را در دهان می جود آرامچیستا یثربی”
“لحظاتی هست استخوانهای اشیا می پوسدو فرسودگی از در و دیوار میباردلحظاتی هست نه آواز گنجشک فروردیننه صدای صمیمی از آن طرف سیمو نه نگاه مادر در قاب قانعت نمیکندزندگی قانعت نمیکندو تو به اندکی مرگ احتیاج داری”
“تمام روزمرا لمس کنپشت پنجره ی پیشانی اتنفس می کشمو تو خنک می شویدر رقص کاجورق ها دستهاین من امآس خاجو توطعم ترش این گوجه های سبزمی مکم تو رامن بزاق می شومدر تو فرو می رومو جنین مندر چشم های تولگد می زندبه هر چهغریبی و تنهایی ست”