“نعمت را اگر پس بزنی، تبدیل به لعنت می گردد.”
“مار با یک ضربه نی می میرد. اگر ضربه دوم را بزنی جان می گیرد. دلیلش چیزی نیست مگر تناسبی که اعداد میان خود دارند.”
“اگر این نور برگرددو به خانه ام بیایداتاقم را پیدا می کنمو برای همیشه به خواب می روم”
“شما هنگام سختی دعا می کنید و در هنگام فقر زبان به نیایش می گشایید.کاش در روزگار نعمت و شادی نیز دعا می کردید.زیرا حقیقت دعا جز این نیست که شما هستی خویش را در اثیر آسمانی و اکسیر زندگی گسترش می دهید.وقتی دعا می کنید شما به معراج می روید پس بگذارید زیارت نامرئی شما از این معبد به خاطر چیزی جز وجد و شادی و همراز شدن با جان جهان نباشد.همین که به حریم این معبد پنهان وارد شوید شما را کافی است.من نمی توانم شما را دعایی بیاموزم و کلماتی تعلیم کنم که بدان خدا را نیایش کنید.خداوند به کلمات شما گوش نخواهد کرد مگر آن کلمات را خود بر زبان شما جاری کند.ای پروردگار ما- ما نمی توانیم چیزی از تو بخواهیم-زیرا تو نیاز های ما را نیک می دانی پیش از آنکه نیاز ها در ما زاده شود.نیاز حقیقی ما تویی و اگر تو خود را بیشتر به ما دهی همهء آرزوهای ما را برآورده کرده ای.ا”
“من هم می میرم/اما نه مثل غلامعلی که از درخت به زیر افتاد/پس گاوان از گرسنگی ماغ کشیدند / وبا غیظ ساقه های خشک را جویدند/ من هم می میرم /در خیابانی شلوغ/زیر چرخ های اتومبیل یک پزشک عصبانی که از درمانگاه دولتی باز می گردد/پس دو روز بعد / در ستون تسلیت روزنامه/زیر یک عکس شش در چهارمینویسند/ ای آن که رفته ای.../چه کسی سطل های زباله را پر می کند؟”
“اگر می توانستماگر داغ رسم قدیم شقایق نبوداگر دفتر خاطرات طراوت پر از ردپای دقایق نبوداگر ذهن آیینه خالی نبوداگر عادت عابران بی خیالی نبوداگر گوش سنگین این کوچه هافقط یک نفس می توانست طنین عبوری نسیمانه را به خاط سپارداگر آسمان می توانست ، یکریزشبی چشمهای درشت تو را جای شبنم ببارداگر رد پای نگاه تو را باد و باران از این کوچه ها آب و جارو نمی کرداگر قلک کودکی لحظه ها را پس انداز می کرداگر آسمان سفره هفت رنگ دلش را برای کسی باز می کردو می شد به رسم امانت گلی را به دست زمین بسپریم و از آسمان پس بگیریماگر خاک کافر نبودو روی حقیقت نمی ریختاگر ساعت آسمان دور باطل نمی زداگر کوها کر نبودنداگر آبها تر نبودنداگر باد می ایستاداگر حرفهای دلم بی اگر بوداگر فرصت چشم من بیشتر بوداگر می توانستم از خاک یک دسته لبخند پرپر بچینمتو را می توانستم ای دور از دور یک بار دیگر ببینم”