“تو نیستیاین باران بی‌هوده می‌باردما خیس نخواهیم شد ...بی‌هوده این رودخانه بزرگموج برمی‌دارد و می‌درخشدما بر ساحل آن نخواهیم نشست ...جاده‌ها که امتداد می‌یابندبی‌هوده خود را خسته می‌کنندما با هم در آن‌ها راه نخواهیم رفت ...دلتنگی‌ها، غریبی‌ها هم بی‌هوده استما از هم خیلی فاصله داریمنخواهیم گریست ...بی‌هوده تو را دوست دارم ...بی‌هوده زندگی می‌کنماین زندگی را قسمت نخواهیم کرد ...”

عزیز نسین/داود وفایی

عزیز نسین/داود وفایی - “تو نیستیاین باران بی‌هوده...” 1

Similar quotes

“ریسمان گم شد. هزارتو هم. حالا حتی نمی دانیم ما را هزارتویی، کیهانی پنهانی یا برزخ آشوبی در برگرفته است. وظیفه ی مقدس ماست که باور کنیم هزارتویی و ریسمانی هست. ما هرگز به آن ریسمان برخورد نخواهیم کرد. شاید آن را در اعمال مذهبی می یابیم و از دست می دهیم. یا در عروض، یا در رویایی، یا در واژه هایی که آن را فلسفه می نامیم یا در خوشبختی ساده ی ناب.”

خورخه لوییس بورخس
Read more

“غرض رفتن است نه رسیدن. زندگی کلاف سردرگمی است، به هیچ جا راه نمی برد، اما نباید ایستاد. با این که می دانیم نخواهیم رسید، نباید ایستاد. وقتی هم که مردیم؛ مردیم به درک”

نامه های صمد بهرنگی
Read more

“همسفر! در این راه طولانی که ما بی‌خبریم و چون باد می‌گذرد بگذار خرده اختلاف‌هایمان با هم باقی بماند خواهش می‌کنم! مخواه که یکی شویم، مطلقا مخواه که هر چه تو دوست داری، من همان را، به همان شدت دوست داشته باشم و هر چه من دوست دارم، به همان گونه مورد دوست داشتن تو نیز باشد مخواه که هر دو یک آواز را بپسندیم یک ساز را، یک کتاب را، یک طعم را، یک رنگ را و یک شیوه نگاه کردن را مخواه که انتخابمان یکی باشد، سلیقه‌مان یکی و رویاهامان یکی. هم‌سفر بودن و هم‌هدف بودن، ابدا به معنی شبیه بودن و شبیه شدن نیست. و شبیه شدن دال بر کمال نیست، بلکه دلیل توقف است عزیز من! دو نفر که عاشق‌اند و عشق آنها را به وحدتی عاطفی رسانده است، واجب نیست که هر دو صدای کبک، درخت نارون، حجاب برفی قله علم کوه، رنگ سرخ و بشقاب سفالی را دوست داشته باشند. اگر چنین حالتی پیش بیاید، باید گفت که یا عاشق زائد است یا معشوق و یکی کافی است. عشق، از خودخواهی‌ها و خودپرستی‌ها گذشتن است اما، این سخن به معنای تبدیل شدن به دیگری نیست . من از عشق زمینی حرف می‌زنم که ارزش آن در «حضور» است نه در محو و نابود شدن یکی در دیگری. عزیز من! اگر زاویه دیدمان نسبت به چیزی یکی نیست، بگذار یکی نباشد . بگذار در عین وحدت مستقل باشیم. بخواه که در عین یکی بودن، یکی نباشیم..بخواه که همدیگر را کامل کنیم نه ناپدید .بگذار صبورانه و مهرمندانه درباب هر چیز که مورد اختلاف ماست، بحث کنیم ،اما نخواهیم که بحث، ما را به نقطه مطلقا واحدی برساند. بحث، باید ما را به ادراک متقابل برساند نه فنای متقابل . اینجا سخن از رابطه عارف با خدای عارف در میان نیست . سخن از ذره ذره واقعیت‌ها و حقیقت‌های عینی و جاری زندگی است.. بیا بحث کنیم. بیا معلوماتمان را تاخت بزنیم. بیا کلنجار برویم . اما سرانجام نخواهیم که غلبه کنیم. بیا حتی اختلاف‌های اساسی و اصولی زندگی‌مان را، در بسیاری زمینه‌ها، تا آنجا که حس می‌کنیم دوگانگی، شور و حال و زندگی می‌بخشد نه پژمردگی و افسردگی و مرگ، حفظ کنیم. من و تو حق داریم در برابر هم قدعلم کنیم و حق داریم بسیاری از نظرات و عقاید هم را نپذیریم. بی‌آن‌که قصد تحقیر هم را داشته باشیم .عزیز من! بیا متفاوت باشیم”

چهل نامه کوتاه به همسرم - نادر ابراهيمي
Read more

“به نام بخشنده بزگ داور بر حق به نام خداوند ایثار و انصافخارم اگر از خاری خارم تو مپنداریدانم که مرا با گل یکجا تو نگهداریگل راتوبه آن گوئی کزعشق معطرشدآن گل که فقط گل بود درحادثه پرپرشدسودای تورا دارم من از دل و از جانمگفتند که پیدا شو دیدند که پنهانمگفتند که پیدا کن خود را و تو را با همگفتم که پیدا هست در هر نفسس آدمپیداست و من پنهان من در تن واو در جانیک آن نظری کردم در خود گذری کردمدیدم که نه در دوری نزدیک تر از نوریدر راه عبور از تو من این همه دور از تویک عمر نیاندیشم هیهات تو در خویشمچشم است که بینا نیست در عشق که اینها نیست”

مسعود فردمنش
Read more

“وینسنت همسری دارد به نام هلنا. او یونانی است و موهای بلندی دارد. رنگ‌شان کرده‌است. می‌خواستم مبادی آداب باشم و نگویم که رنگ‌شان کرده‌است اما فکر نمی‌کنم برایش اهمیتی داشته باشد اگر دیگران هم بدانند رنگ موهایش طبیعی نیست. حالا هم که ریشه‌ی موها خودشان را نشان‌ داده‌اند دیگر قیافه‌اش کاملا شبیه کسی شده که موهایش را رنگ کرده. چه می‌شد اگر من و او دوستان صمیمی بودیم. چه می‌شد اگر لباس‌هایش را به من قرض می‌داد و می‌گفت، این به تو بیشتر می‌آد، پیشت بمونه. چه می‌شد اگر در میان اشک و آه مرا صدا می‌زد و من می‌آمدم آن‌جا و او را در آشپزخانه دلداری می‌دادم و وینسنت می‌خواست بیاید توی آشپزخانه و ما می‌گفتیم نیا تو. حرف‌ها زنونه‌اس! چنین صحنه‌ای را در تلویزیون دیده‌ام. دو تا زن داشتند درباره‌ی لباس‌های زیر گمشده حرف می‌زدند و یک مرد می‌خواست بیاید تو و آن‌ها گفتند نیا تو. حرف‌ها زنونه‌اس. یک دلیل این‌که من و هلنا هیچ‌وقت دوستان صمیمی نخواهیم شد این است که او قدش دوبرابر من است. اکثر مردم دوست دارند با آدم‌هایی که همقد و اندازه‌ی خودشان باشند دوست شوند، چون این‌طوری گردن‌شان اذیت نمی‌شود. البته اگر بحث عشق و عاشقی در میان باشد موضوع فرق می‌کند چون در آن حالت تفاوت سایز خیلی هم به نظر طرفین جذاب می‌رسد. معنی‌اش این است که من همه‌جوره با تو کنار می‌آیم..”

Miranda July
Read more