“ما متعلقیم به کسیبه کسانی که از دستمان بدهنداحتمالا کمی دلشان ترک میخورد”

رویا زرین

Explore This Quote Further

Quote by رویا زرین: “ما متعلقیم به کسیبه کسانی که از دستمان بدهنداحتم… - Image 1

Similar quotes

“رفته بودم دراگ‌استور پاستوروالیوم‌های زیادی خریده بودمبرای تسکین بی‌اعتمادی آدمیبروفن‌های زیادی خریده بودمپولم تمامامیدم تمامدنبال آرزوی از دست‌رفته‌ایمن عاشق یک دوستت ‌دارم ساده‌امتوی سینما عصر جدیدو بنگ بنگ ترانه‌ی کیل بیلتوی سینما سپیدهراستیوالیوم‌های زیادی خریده بودم کهمیان‌بر از کجا، به کجا بروم؟حالا در ابتدای این دَوَران تازهدارم از تو پرت می‌شوم کهایستاده‌ام این‌جاهی فکر می‌کنم ـ کاش آدمی وطنش را همچون بنفشه‌هامی‌شد با خود ببرد، هر کجا که خواست ـهی فکر می‌کنمهی بنفشه می‌کارمهی راه می‌روم”


“ما هرگز از آنچه نمی دانستیم و از کسانی که نمی شناختیم ترسی نداشتیم . ترس سوغات آشنایی هاست”


“ما بدهکاریم...به کسانی که صمیمانه زما پرسیدند: «معذرت می‌خواهم، چندم مرداد است...؟»و نگفتیم، چونکه مرداد، گور عشق گل خونرگِ دلِ ما بوده‌است...”


“آنچه دیروز در تو باز ایستاد همان جهانی بود که مردم برایت نقش زده اند۰ میدانی از لحظه ای که به دنیا می آییم آدمها به ما میگویند که جهان چنین است و چنان و اینطور است و آنطور و ما طبعاً ناگزیر از آنیم که جهان را آنگونه بنگریم که برایمان نقش زده اند۰دون خوان ماتوس خطاب به کارلوس کاستاندا ــ سفر به دیگر سو”


“چرا تو این همه خوبی؟ بیا کمی بد باش!‏نمی توانی، می دانم، نمی توانی، امابیا کمی بد باش !‏تویی که سبزه و گل را به آب عادت دادیتویی که با لب خود، این غمین تنها رابه می بشارت دادیتو را که می بینمخیال می کنم انسان، همیشه این سان استچرا همیشه بهاری؟ کمی زمستان باشمرا به سردی این روزگار عادت دهچرا تو این همه خوبی؟ بیا کمی بد باش”


“میان همه‌ی شیوه‌های پرورش عشق، همه‌ی ابزارهای پراکنش این بلای مقدس، یکی از جمله‌ی کارآترین‌ها همین تندباد آشفتگی است که گاهی ما را فرا می‌گیرد. آن‌گاه، کار از کار گذشته است. به کسی که در آن هنگام با او خوش‌ایم دل می‌بازیم. حتا نیازی نیست که تا آن زمان از او بیشتر از دیگران، یا حتا به همان اندازه، خوش‌مان آمده بوده باشد. تنها لازم است که گرایش‌مان به او منحصر شود. و این شرط زمانی تحقق می‌یابد که – هنگامی که از او محروم‌ایم – به جای جستجوی خوشی‌هایی که لطف او به ما ارزانی می‌داشت یک‌باره نیازی بی‌تابانه به خود آن‌کس حس می‌کنیم. نیازی شگرف که قوانین این جهان، برآوردن‌اش را محال و شفایش را دشوار می‌کنند. نیاز بی‌معنی و دردناک تصاحب او”