The quote by رویا زرین reflects on the idea that we are not beholden to those who may feel upset or hurt by our actions or decisions. By stating that their hearts may ache a little if we were to slip from their grip, رویا زرین highlights the importance of prioritizing our own well-being and autonomy over the potential reactions or feelings of others. This quote serves as a reminder to stay true to ourselves and not allow the fear of disappointing others to dictate our choices.
In this quote by Roya Zarin, she reflects on the idea that we are not bound to anyone in particular, and those who may lose us might feel a little remorse. This sentiment holds modern relevance in the context of independence, self-worth, and the recognition of one's own value in relationships.
In her latest podcast episode, رویا زرین discusses dealing with toxic relationships and the importance of setting boundaries. She emphasizes the idea that we are not responsible for others' actions and need to prioritize our own well-being. She states, "“ما متعلقیم به کسیبه کسانی که از دستمان بدهنداحتمالا کمی دلشان ترک میخورد” - رویا زرین" to highlight the impact toxic individuals can have on our mental health.
This quote by Roya Zarine talks about the emotional impact of losing someone or something from our lives. It reminds us of the attachment we have to people and things, and the sadness we may feel when they are no longer with us. Here are some reflection questions to consider: 1. Have there been moments in your life where you have experienced loss or separation from someone or something important to you? 2. How did you cope with those feelings of sadness and attachment? 3. Do you agree with the idea that losing someone or something can make us appreciate their presence even more? 4. How can we learn to let go and move on from the things we have lost in order to find peace and acceptance?
“رفته بودم دراگاستور پاستوروالیومهای زیادی خریده بودمبرای تسکین بیاعتمادی آدمیبروفنهای زیادی خریده بودمپولم تمامامیدم تمامدنبال آرزوی از دسترفتهایمن عاشق یک دوستت دارم سادهامتوی سینما عصر جدیدو بنگ بنگ ترانهی کیل بیلتوی سینما سپیدهراستیوالیومهای زیادی خریده بودم کهمیانبر از کجا، به کجا بروم؟حالا در ابتدای این دَوَران تازهدارم از تو پرت میشوم کهایستادهام اینجاهی فکر میکنم ـ کاش آدمی وطنش را همچون بنفشههامیشد با خود ببرد، هر کجا که خواست ـهی فکر میکنمهی بنفشه میکارمهی راه میروم”
“ما هرگز از آنچه نمی دانستیم و از کسانی که نمی شناختیم ترسی نداشتیم . ترس سوغات آشنایی هاست”
“ما بدهکاریم...به کسانی که صمیمانه زما پرسیدند: «معذرت میخواهم، چندم مرداد است...؟»و نگفتیم، چونکه مرداد، گور عشق گل خونرگِ دلِ ما بودهاست...”
“آنچه دیروز در تو باز ایستاد همان جهانی بود که مردم برایت نقش زده اند۰ میدانی از لحظه ای که به دنیا می آییم آدمها به ما میگویند که جهان چنین است و چنان و اینطور است و آنطور و ما طبعاً ناگزیر از آنیم که جهان را آنگونه بنگریم که برایمان نقش زده اند۰دون خوان ماتوس خطاب به کارلوس کاستاندا ــ سفر به دیگر سو”
“چرا تو این همه خوبی؟ بیا کمی بد باش!نمی توانی، می دانم، نمی توانی، امابیا کمی بد باش !تویی که سبزه و گل را به آب عادت دادیتویی که با لب خود، این غمین تنها رابه می بشارت دادیتو را که می بینمخیال می کنم انسان، همیشه این سان استچرا همیشه بهاری؟ کمی زمستان باشمرا به سردی این روزگار عادت دهچرا تو این همه خوبی؟ بیا کمی بد باش”
“میان همهی شیوههای پرورش عشق، همهی ابزارهای پراکنش این بلای مقدس، یکی از جملهی کارآترینها همین تندباد آشفتگی است که گاهی ما را فرا میگیرد. آنگاه، کار از کار گذشته است. به کسی که در آن هنگام با او خوشایم دل میبازیم. حتا نیازی نیست که تا آن زمان از او بیشتر از دیگران، یا حتا به همان اندازه، خوشمان آمده بوده باشد. تنها لازم است که گرایشمان به او منحصر شود. و این شرط زمانی تحقق مییابد که – هنگامی که از او محرومایم – به جای جستجوی خوشیهایی که لطف او به ما ارزانی میداشت یکباره نیازی بیتابانه به خود آنکس حس میکنیم. نیازی شگرف که قوانین این جهان، برآوردناش را محال و شفایش را دشوار میکنند. نیاز بیمعنی و دردناک تصاحب او”