“ما ز بالائیم و بالا می رویمما زدریائیم و دریا میرویمما از آنجا و از اینجا نیستیم ما ز بی جائیم و بی جا می رویمكشتی نوحیم در طوفان روحلاجرم بی دست و بی پا می رویمهمچو موج از خودبرآوردیم سرباز هم در خود تماشا می زدیماختر ما نیست در دورقمرلاجرم فوق ثریا می رویم ما ز بالائیم و بالا می رویم”

مولوی

مولوی - “ما ز بالائیم و بالا می رویمما زدریائیم و دریا...” 1

Similar quotes

“آدمی هرگز خود را پنهان نمی کند از نگاه خود اگر با دل در ریا نباشد. و آدمی مگر چند چشم محرم می شناسد تا بتواند خود را، روح خود را، بی پوشش و پرهیز در پرتو نگاهش بدارد؟چه بسا مردمانی که می آیند و میروند بی که از خیالشان بگذرد این موهبت نیز وجود داشته است، موهبتی که انسان نه بس بخواهد، بلکه احساس وجد کند از این که خودی ترین، که محرم ترین چشمان عالم در او می نگرد”

محمود دولت‌آبادی
Read more

“من از بی آغاز جهان امده است تاامروز، تا اکنون و می رود سوی بی پایان”

محمود دولت آبادی
Read more

“تنهایی" تنهایی چون بارانشامگاهان برمی خیزد از دریااز هامونهای پرت و دور افتادهو می ریزد آنگاه بر روی شهر می بارد تنهاییدر این ساعات حال و بی حالی وقتی کوچه ها به صبح می رسندوقتی که جفتهاییبی آنکه چیزی بیابند در یکدیگرنومید و غمیناز هم جدا می شوند وقتی آنان که نفرت از هم دارندبه ناچار همبستر می شوند ، آنگاه تنهایی با رود ها همراه خواهد شد ”

راینر ماریا ریلکه
Read more

“می پرسد از من کسیتی ؟ می گویمش اما نمی داند این چهره ی گم گشته در ایینه خود را نمی داند می خواهد از من فاش سازم خویش را باور نمی دارد ایینه در تکرار پاسخ های خود حاشا نمی داند می گویمش گم گشته ای هستم که در این دور بی مقصد کاری بجز شب کردن امروز یا فردا نمی داند می گویمش آنقدر تنهایم که بی تردید میدانمحال مرا جز شاعری مانندمن تنها نمی داند می گویمش ‚ می گویمش ‚ چیزی از این ویران نخواهی یافت کاین در غبار خویشتن چیزی از این دنیا نمی داند می گویمش ‚ آنقدر تنهایم که بی تردید می دانم حال مرا جز شاعری مانند من تنها نمی داند می گویم و می بینمش او نیز با آن ظاهر غمگین آن گونه می خندد که گویی هیچ از این غمها نمی داند”

محمد علی بهمنی
Read more

“در عجبم از مردمانی که خود زیر شلاق ظلم و ستم زندگی می کنند و بر حسین می گریند کهآزادانه زیست”

دکتر علی شریعتی
Read more