“خواهی که دلت محرم اسرار آید بی خود شود و لایق این کار آید برکش ز برون دو جهان دایره ای در دایره شو تا چه پدیدار آید”
“ای برادران حقیقت ، همچنان از پوست برون آیید که مار بیرون آید و همچنان روید که مور رود . که آواز پای شما کس نشنود .”
“آدمی هرگز خود را پنهان نمی کند از نگاه خود اگر با دل در ریا نباشد. و آدمی مگر چند چشم محرم می شناسد تا بتواند خود را، روح خود را، بی پوشش و پرهیز در پرتو نگاهش بدارد؟چه بسا مردمانی که می آیند و میروند بی که از خیالشان بگذرد این موهبت نیز وجود داشته است، موهبتی که انسان نه بس بخواهد، بلکه احساس وجد کند از این که خودی ترین، که محرم ترین چشمان عالم در او می نگرد”
“انسان دایره ای غم انگیزی است که تکرار می شود.”
“عشق را از عشقه گرفته اند و آن گیاهی است که در باغ پدید آید در بن درخت ، اول از بیخ در زمین سخت کند ، پس سر برآرد خود را در درخت می پیچد و همچنان می رود تا جمله درخت را فرا گیرد ، و چنانش در شکنجه کند که نم در درخت نماند ، و هر غذا که به واسطه ی آب و هوا به درخت می رسد به تاراج می برد تا آنگاه که درخت خشک شود .”
“قومی متفکرند اندر ره دینقومی به گمان فتاده در راه یقینمی ترسم از آنکه بانگ آید روزیکای بی خبران راه نه آن است و نه این”