“اونها هیچ وقت دلیل هیچکدوم از کاراشون رو به آدم نمیگن اینطوری آدم نمیفهمه که خودشون هم نمیدونن”
“ترس از ديدن اينکه تو را به درون ماشين پليس میرانندترس از به خواب رفتن شبانهترس از به خواب نرفتنترس از تکرار گذشتهترس از پر کشيدن حالترس از زنگ تلفن در سکوت مرگبار شبترس از توفانهای الکتريکیترس از شستشوی زن با لکهای بر گونهاشترس از سگهايی که گفته بودم هار نيستندترس از دلواپسیترس از اجبار به شناخت جنازهی دوستتترس از فراموش شدنترس از دارايی بسيار هر چند مردم آنرا باور نكنندترس از نيمرخهای روانیترس از دير کردن و ترس از زود آمدنترس از دستخط فرزندانم روی پاکتهای نامهترس از مردن آنها پيش از اينکه من بميرم و احساس گناه کنمترس از زندگی با مادرم هنگامی که هر دو پير شدهايمترس از سرآسيمگیترس از فرومردن روز با يادداشتی ناراحتکنندهترس از بيدار شدن و ديدن اينکه تو رفتهایترس از دوست نداشتن و ترس از دوست نداشتن بسيارترس اينکه چيزی را که دوست میدارم مرگ همهی دوستداشتنیهايم را تضمين کندترس از مرگترس از زندگانی بسيارترس از مرگگفته بودم اين را”
“هیچ ساعتی دقیق نیست و هیچ چیز مال ِ خودِ آدم نیست ، مگر همان چیزهایی که خیال می کند دل بستگی هایی به آن دارد ، بعد یکی یکی آن ها را از آدم می گیرند”
“بعظی ها خوب بلدند دروغ بگند و برای اینکه اون کاری رو که خودشون دلشون می خواد انجام بدن،از ذهن و روح دیگران هزینه کنند و بعد خیلی راحت خودشون رو تبرئه کنند.خسته شدم دیگه،از همه ی آدمها، مخصوصا اونهایی که ادعا می کنند دوستم دارند.آره شما همتون خوب بلدید حرفتون رو به کرسی بنشونید.”
“وقتی آدم یک نفر را دوست داشته باشد بیش تر تنهاست ، چون نمی تواند به هیچ کس جز به همان آدم بگوید چه احساسی دارد و اگر آن آدم کسی باشد که تو را به سکوت تشویق کند ، تنهایی تو کامل می شود”
“بهترین لحظات زندگی از نگاه چارلی چاپلین- عاشق شدن- آنقدر بخندی که دلت درد بگیره- بعد از اینکه از مسافرت برگشتی ببینی هزار تا نامه داری- برای مسافرت به یک جای زیبا بری- به آهنگ مورد علاقه ات از رادیو گوش بدی- به رختخواب بری و به صدای بارش بارون گوش بدی- از حموم که اومدی بیرون ببینی حوله ات گرمه- آخرین امتحانت رو پاس کنی- کسی که معمولا زیاد نمیبینیش ولی دلت میخواد ببینیش بهت تلفن کنه- توی شلواری که تو سال گذشته ازش استفاده نمیکردی پول پیدا کنی- برای خودت تو آینه شکلک در بیاری و بهش بخندی- تلفن نیمه شب داشته باشی که ساعتها هم طول بکشه- بدون دلیل بخندی- بطور تصادفی بشنوی که یک نفر داره از شما تعریف میکنه- از خواب پاشی و ببینی که چند ساعت دیگه هم میتونی بخوابی- آهنگی رو گوش کنی که شخص خاصی رو به یاد شما میاره- عضو یک تیم باشی- از بالای تپه به غروب خورشید نگاه کنی- دوستای جدید پیدا کنی- کسی باشه که وقتی اونو میبینی دلت هری بریزه پایین- لحظات خوبی رو با دوستانت سپری کنی- کسانی رو که دوستشون داری رو خوشحال ببینی- یه دوست قدیمی رو دوباره ببینی و ببینی که فرقی نکرده- عصر که شد کنار ساحل قدم بزنی- یکی رو داشته باشی که بدونی دوستت داره- یادت بیاد که دوستای احمقت چه کارهای احمقانه ای کردند و بخندی و بخندی و ... باز هم بخندی”
“هیچ چیز بیشتر از آوردن دلیل برای توجیه بی فکری به کوشش فکری نیاز ندارد.”