“نوشتن تنها چیزی ستکه برهنه ام میکند”
“نوشتن برای تو،وقتی ندانی که برایت نوشته ام به چه درد می خورد ؟”
“مرهم زخم های کهنه ام کنج لبان توست!بوسه نمیخواهم،چیزی بگو.”
“رفاقت با تورفاقت با بادبادکی کاغذیست!رفاقت با باد دریا و سرگیجه...با تو هرگز حس نکرده ام،با چیزی ثابت مواجه ام!از ابری به ابر دیگر غلتیده ام،چون کودکی نقاشی شده بر سقف کلیسا!”
“تنها آنها که مرده اند از مرگ نمی ترسندچون من.چون من که بارها مردانه مُرده امتابوت خویش را همه ی عمربر دوش برده ام.”
“دل به نوشتن آرام گیرد”