“اگر در کهکشانی دوردلی یک لحظه در صد سالیاد من کندبی شکدل من در تمام لحظه های عمربه یادش می تپد پرشور”

فریدون مشیری

Explore This Quote Further

Quote by فریدون مشیری: “اگر در کهکشانی دوردلی یک لحظه در صد سالیاد من کن… - Image 1

Similar quotes

“غنچه با لبخند می گوید تماشایم کنید گل بتابد چهره همچون چلچراغ یک نظر در روی زیبایم کنید سرو ناز سرخوش و طناز می بالد به خویشگوشه چشمی به بالایم کنید باد نجوا می کند در گوش برگ سر در آغوش گلی دارم کنار چتر بید راه دوری نیست پیدایم کنید آب گوید زاری ام را بشنوید گوش بر آوای غمهایم کنید پشت پرده باغ اما در هراس باز پاییز است و در راهند آن دژخیم و داس سنگ ها هم حرفهایی می زنند گوش کن خاموش خا گویا ترند از در و دیوار می بارد سخن تا کجا دریابد آن را جان من در خموشی های من فریاد هاست آن که دریابد چه می گویم کجاست آشنایی با زبان بی زبانان چو ما دشوار نیست چشم و گوشی هست مردم را دریغ گوش ها هشیار نه چشم ها بیدار نیست ”


“دوست می بايد داشت! با نگاهی كه در آن شوق برآرد فرياد، با سلامی كه در آن نور ببارد لبخند”


“در پناه باده باید رنج دوران را ز خاطر بردبا فریب شعر باید زندگی را رنگ دیگر داددر نوای ساز باید ناله های روح را گم کردجام اگر بشکست؟ساز اگر بگسست؟شعر اگر دیگر به دل ننشست؟”


“نه !هرگز شب را باور نکرده بودم چرا که در فراسوی دهليزهايش به اميد دريچه‌ای دل بسته بودم”


“من نمي دانم _ و همين درد مرا سخت مي آزارد_ كه چرا انسان اين دانا اين پيغمبر :در تكاپوهايش _چيزي از معجزه آن سو تر_ ره نبرده ست به اعجاز محبت چه دليلي دارد؟ * چه دليلي دارد كه هنوز مهرباني را نشناخته است؟ و نمي داند در يك لبخند !چه شگفتي هايي پنهان است * من بر آنم كه درين دنيا _خوب بودن _به خدا سهل ترين كارست و نمي دانم كه چرا انسان تا اين حد با خوبي .بيگانه است !و همين درد مرا سخت مي آزارد”


“مگر نه این که غمی سهمگین به دل داریممگر نه این که به رنجی گران گرفتاریمنشاطمان را باید همیشه چون خورشیدبلند و گرم در اعماق جان نگه داریم”