“يا طير هجت الطائرينا ... و فتنت لب العالمينالله درك ساحرا ... أبطلت كيد الساحريناأظهرت معجزة العلوم... لنا و كنا كافريناإنا لقوم يعشقون... النابغين الباسلينايتسابقون حفاوة ... بالأقربين الأكرمينا”
“تذكروا أنكم أبناء من خضعت ... لسيفهم دول الرومان و العجمو الشرق دان لهم و الغرب دان لهم ... و تحت أخمصهم كم طأطأت قممسل أرض ” أندلس ” إن كنت تجهلنا ... و أهل أندلس عنا بما علمواآثارنا باقيات في مرابعهم ... و علمنا ناطق و الفضل و الشيمأن يزعموا أننا لسنا نماثلهم ... في كل مكرمة – يا كذب ما زعمواتنبهوا و انهضوا فالحق مهتضم ... من نام عن حقه أودى به العدمُ”
“سماعاً بني العرب الاكرمين ... اُباة التواني حماة الذممأفيقوا فمن نام عن حقه... عراه الأذى ولواه العدمرعى الله شعباً يريد العلى... ويطلبها تحت خفق العلمإذا لم نقم قومة حرة... ونرجع عهدا طواه القدمفأين الفخار الذي ندعي... وأين الإباء وأين الكرمفتى الشعر هذا مجال قرير... فنادي الإباء ونادي الشيمونادي الشباب كبار النفوس... ونادي الشباب عماد الأممفلا أمل اليوم إلا بهم... لأن الشباب عماد الأمموقل لبني العُرب لا تيأسوا... فإن الهموم ستحُي الهمموإن المقام على الضيم عار... ولا يغسل العار إلا بدمولابد من نهضة للعلى...بها ترفع العرب ذاك العلم”
“ دیدم که تنها خسی است و به میقات آمده و نه کسی به میعادی و دیدم که وقت ابدیت است یعنی اقیانوس زمان و میقات در هر لحطه ای و هر جا و تنها با خویش دیدم که تنها خسی است و به میقات آمده و نه کسی به میعادی و دیدم که وقت ابدیت است یعنی اقیانوس زمان و میقات در هر لحطه ای و هر جا و تنها با خویش چرا که میعاد جای دیدار تست با دیگری اما میقات زمان همان دیدار است و تنها با خویشتن و دانستم و دیدم سفر وسیله دیگری است برای خود را شناختن. اینکه خود را در ازمایشگاه اقلیم های مختلف به ابزار واقعه ها و ادم ها سنجیدن و حدودش را به دست اوردن که چه تنگ است و چه حقیر است و چه پوچ به هر مقدسی که نزدیک شدی می بینی که تقدس در عالم خارج نیست بلکه در تو است در ذهن تواست ویا بوده است و رمز هر مقدسی در حریم هایش نهفته است در فاصله ها و حریم را که برداشتی شیی است یا ادمی شهریست یا تکاملی بهر صورت این هم تجربه ای یا نوعی ماجرای ساده و بی ماجرا گر چه بسیار عادی مبنای نوعی بیداری اگر نه بیداری دست کم یک شک به این طریق دارم پله های عالم یقین را تک تک با فشار تجربه ها زیر پا می شکنم و مگر حاصل یک عمر چیست؟ اینکه در صحت و اصالت و حقیقت بدیهی های اولیه که یقین اورند یا خیال انگیز یا محرک عمل شک کنی و یک یکشان رااز دست بدهی و هر کدامشان را بدل کنی به یک علامتاستفهام یک ادم فقط یک جفت چشم نیست و در سفر اگر نتوانی موقعیت تاریخی خودت را هم عین موقعیت جغرافیایی عوض کنی کار عبثی کرده ای همین جوریها متوجه شدم که یک ادم یک مجموعه زیستی و فرهنگی با هم است با لیاقت های معین و مناسبت های محدود ..... .... خدا برای انکه به او معتقد است همه جا هست”
“ يا بديل و خايل فى البدلة، نيمتنا بكام حقنة بنج، خد بالك الأيام ندلة، بكرة نشوفك بالترنج".”
“يا رب قد ضاقت بنا السبلولا معين لنا سواكالظلم داء قد استشريوها،نحن ننتظر شفاكيا رب إنا مغلوبون فانتصروما منتصر لنا إلاك”
“أنا ابن جيل - مواليد ما بعد نصر أكتوبر - ندخل العقد الثالث و نحن نعي جيداً أننا نفتقد قدوة جيدة و فرصة حقيقيّة و بعض التسامح ، جيل يحب البلد أحياناً لأنه يرى فيها أهله و أصدقائه ، و يكرهها أحياناً لأنه لا يرى طريقه فيها بوضوح .”