“شیر دوش را باز میکنمکف حمام آبی شده استآبی روشن پلیکان”
“شما مي توانيد سيم هاي ساز را باز كنيد، اما كيست كه بتواند چكاوك را از خواندن باز دارد”
“طفلی به نام شادی، دیریست گم شده ست/ با چشم های روشن براق/ با گیسویی بلند به بالای آرزو/ هر کس ازو نشانی دارد ما را کند خبر/ این هم نشان ما :/ یک سو خلیج فارس / سوی دگر خزر”
“امروز یک سال از دیروز بزرگتر خواهی شد می دانم چشمانت انتظار هدیه ای را قدم می زند هدیه ای خواهم داد جعبه ای مملو از واژه هایی گنگ راستی ، گذشت ، مردانگی ، مروتروزی که آن را باز کردیشایدموهایت به میهمانی آسیاب رفته باشند و شاید بزرگ شده باشیبزرگ”
“خلالِ آخرِ کبریت رابادبگذار سیگارم را روشن کندمن آرزو به دلمتو دیگر آزارم نده....”
“وقتي به يك چيني گوش مي دهيم،تمايل داريم حرف زدن او را غرغره كردني ناواضح بناميم.كسي كه چيني بلد است در حرف زدن او،زبان را باز خواهد شناخت.اين سان است كه اغلب نمي توانم انسان بودن را در يك انسان باز شناسم.”