“ساده است نوازش سگی ولگردشاهد آن بودن که چگونه زیر غلتکی می رودو گفتن که سگ من نبودساده است ستایش گلیچیدنش واز یاد بردنکه گلدان را آب باید دادساده است بهره جویی از انسانیدوست داشتن بی احساس عشقیاو را به خود وانهادن و گفتن که دیگر نمیشناسمشساده است لغزش های خود را شناختنبا دیگران زیستن به حساب ایشانو گفتن که من این چنینمساده استکه چگونه می زیمباری زیستنسخت ساده استو پیچیده نیز هم...ترجمه ی احمد شاملو”