“تو نیستیاین باران بیهوده میباردما خیس نخواهیم شد ...بیهوده این رودخانه بزرگموج برمیدارد و میدرخشدما بر ساحل آن نخواهیم نشست ...جادهها که امتداد مییابندبیهوده خود را خسته میکنندما با هم در آنها راه نخواهیم رفت ...دلتنگیها، غریبیها هم بیهوده استما از هم خیلی فاصله داریمنخواهیم گریست ...بیهوده تو را دوست دارم ...بیهوده زندگی میکنماین زندگی را قسمت نخواهیم کرد ...”