“میوه ی "ممنوع" را مزه ای استکه باغ های "مشروع"را به سخره می گیردچه لذیذ لمیده است در "پوسته"دانه ای که وظیفه اش "فرو بسته”

امیلی دیکنسون

امیلی دیکنسون - “میوه ی "ممنوع" را مزه ای استکه باغ های...” 1

Similar quotes

“آبی ست آبی ست نگاه او آبی ست گویا آسمان را در چشم هایش ریخته اند وقتی که دست های مرا در دست می گیرد گردش خون را در سر انگشت هایش احساس می کنم نبض اش چنان به سرعت می زند که گویی قلب خرگوشی را در سینه اش پیوند کرده اند تا باران خاکستری مرغان ماهی خوار بر برگ های سپیدار و زردآلو فرو می ریزد قلب، مانند قهوه خانه های سر راه یادآور غربت است هیچ مسافری را برای همیشه در خود جای نخواهد داد هیچ مسافری را برای همیشه در خود جای نخواهد داد وسواس دوست داشتن مرا به یاد ماهی قرمزی می اندازد که در آب های تنگ بلور به آرامی خواب رفته است یک روز یک روز ماهی قرمز سکته خواهد کرد و دستی ماهی قرمز را که دیگر نه ماهی ست و نه قرمز از پنجره به باغ پرتاب خواهد کرد قهوه خانه سر راه / کیومرث منشی زاده”

کیومرث منشی زاده
Read more

“هر جوانی در بهار زندگیش سلمی کرامه ای دارد که در هنگام غفلتش به سراغ او می آید و به تنهایی اش معنایی شاعرانه می دهد و وحشت روزهایش را مانوس و سکوت شبهایش را آمیختع با آهنگ می سازد.”

جبران خليل جبران
Read more

“ای مردمان اُرفالِس شما می توانید دهل را در پلاس بپیچید و سیم های ساز را پاره کنید اما کیست که بتواند چکاوک را از خواندن باز دارد”

Khalil Gilbran
Read more

“عشق را از عشقه گرفته اند و آن گیاهی است که در باغ پدید آید در بن درخت ، اول از بیخ در زمین سخت کند ، پس سر برآرد خود را در درخت می پیچد و همچنان می رود تا جمله درخت را فرا گیرد ، و چنانش در شکنجه کند که نم در درخت نماند ، و هر غذا که به واسطه ی آب و هوا به درخت می رسد به تاراج می برد تا آنگاه که درخت خشک شود .”

محمود دولت آبادی
Read more

“من هم می میرم/اما نه مثل غلامعلی که از درخت به زیر افتاد/پس گاوان از گرسنگی ماغ کشیدند / وبا غیظ ساقه های خشک را جویدند/ من هم می میرم /در خیابانی شلوغ/زیر چرخ های اتومبیل یک پزشک عصبانی که از درمانگاه دولتی باز می گردد/پس دو روز بعد / در ستون تسلیت روزنامه/زیر یک عکس شش در چهارمینویسند/ ای آن که رفته ای.../چه کسی سطل های زباله را پر می کند؟”

سلمان هراتی
Read more