“ما نوشتيم و گريستيمما خنده كنان به رقص بر خاستيمما نعره زنان از سر جان گذشتيم ...كسي را پرواي ما نبود.در دور دست مردي را به دار آويختند :كسي به تماشا سر برنداشتما نشستيم و گريستيمما با فريادياز قالب خود بر آمديم”

شاملو

شاملو - “ما نوشتيم و گريستيمما خنده كنان به رقص بر...” 1

Similar quotes

“آن كس مي‌تواند از عشق سخن بگويدكه قوس و قزح رايك‌بار هم شدهمعني كرده باشداكنون كسي را در روشنايي پس از باراناز دار فرود مي‌آرندهزار پله به دريا مانده‌ستكه من از عمر خود چنين مي‌گويمفقط مي‌خواستيم ميان گندم‌زارها بدويمحرف بزنيم و عاشق باشيماما گم‌شدن دل‌هامان را حدس زدند و اكنوندر انتهاي كوچه‌ي انبوه از لاله عباسيكسي را از دار فرود مي‌آرندنه باغی معلق، نه بویی از پونه، و نه نقشی بر گلیمشهر در مذهب خود فرومیرودو ستون مساجددر گرد و خاک و مه صبحگاهی میلرزداو خفته است و در ستون فقراتشخط سرخی به سوی افق سر باز میکندگل لاله سرد میشود و یخ میزنددخیل ها فرومیریزندو لاله ی خستهعبور سیاره ها را در ریشه های خود تکرار میکند”

احمدرضا احمدی
Read more

“ما را با او سرّی است که جز بر سر دار نمی توان گفت”

فرید الدین عطار
Read more

“نهان کرد دیوانه در جیب سنگییکی را به سر کوفت روزی بمعبرشد ازرنج رنجور و از درد نالانبپیچید وگردید چون مار چنبردویدند جمعی پی داد خواهیدریدند دیوانه را جامه در برکشیدند و بردندشان سوی قاضیکه این یک ستمدیده بود آن ستمگرز دیوانه وقصه ی سر شکستن بسی یاوه گفتند هر یک به محضربگفتا همان سنگ بر سر زنیدشجز این نیست بد کار را مزد وکیفربخندید دیوانه زان دیو راییکه نفرین بر این قاضی و حکم و دفترکسی میزند لاف بسیار دانیکه دارد سری از سر من تهی ترگر اینانند با عقل و رایان گیتیز دیوانگانش چه امید دیگرنشستند وتدبیر کردند با همکه کوبند با سنگ دیوانه را سر”

پروین اعتصامی
Read more

“چه اشتباه غم‌انگیزی! چه بسا احساس‌های ما همه همین‌گونه باشند. خود را میان موجوداتی شبیه به خود می‌پنداریم، اما جز یخبندان و سنگستانی که به زبانی برای ما نامفهوم سخن می‌گویند چیزی در اطراف‌مان نیست. می‌خواهیم به دوستی درود بگوییم و دست پیش می‌بریم که دستی را بفشاریم، اما دست به لختی فرو می‌افتد. لبخند بر لب‌مان می‌خشکد زیرا در می‌یابیم که دوستی نیست و کاملا تنهاییم.‏”

Dino Buzzati
Read more

“شما هنگام سختی دعا می کنید و در هنگام فقر زبان به نیایش می گشایید.کاش در روزگار نعمت و شادی نیز دعا می کردید.زیرا حقیقت دعا جز این نیست که شما هستی خویش را در اثیر آسمانی و اکسیر زندگی گسترش می دهید.وقتی دعا می کنید شما به معراج می روید پس بگذارید زیارت نامرئی شما از این معبد به خاطر چیزی جز وجد و شادی و همراز شدن با جان جهان نباشد.همین که به حریم این معبد پنهان وارد شوید شما را کافی است.من نمی توانم شما را دعایی بیاموزم و کلماتی تعلیم کنم که بدان خدا را نیایش کنید.خداوند به کلمات شما گوش نخواهد کرد مگر آن کلمات را خود بر زبان شما جاری کند.ای پروردگار ما- ما نمی توانیم چیزی از تو بخواهیم-زیرا تو نیاز های ما را نیک می دانی پیش از آنکه نیاز ها در ما زاده شود.نیاز حقیقی ما تویی و اگر تو خود را بیشتر به ما دهی همهء آرزوهای ما را برآورده کرده ای.ا”

جبران خلیل جبران
Read more