“به جست و جوی توبر درگاه ِ کوه میگریمدر آستانه دریا و علف....به جستجوی تودر معبر بادها می گریمدر چار راه فصولدر چار چوب شکسته پنجره ایکه آسمان ابر آلوده راقابی کهنه می گیردبه انتظار تصویر تواین دفتر خالیتاچندتا چندورق خواهد زد؟جریان باد را پذیرفتنو عشق راکه خواهر مرگ استو جاودانگیرازش رابا تو درمیان نهادپس به هیئت گنجی در آمدی:بایسته وآزانگیزگنجی از آن دستکه تملک خک را و دیاران رااز این ساندلپذیر کرده استنامت سپیده دمی است که بر پیشانی آفتاب می گذرد"متبرک باد نام تو"و ما همچناندوره می کنیمشب را و روز راهنوز را”