This Persian poem by Sohrab Sepehri encourages political leaders to prioritize environmental conservation and the well-being of nature. The message is still relevant today as we face pressing environmental issues and the need for sustainable practices.
The quote "جای مردان سیاست بنشانید درخت / تا هوا تازه شود" by the Persian poet Sohrab Sepehri reflects a deep insight into the relationship between politics and nature. In this quote, Sepehri emphasizes the importance of allowing nature to thrive and be revitalized by suggesting that politicians should plant trees instead of engaging in power struggles. This concept highlights the idea of the interconnectedness of humanity and the natural world, advocating for a harmonious coexistence between the two. Through this quote, Sepehri urges us to prioritize environmental sustainability and the well-being of the planet over personal or political gain.
This line from the poem by Sohrab Sepehri highlights the importance of placing politicians in positions of power to bring fresh ideas and change to society.
Reflecting on the line "جای مردان سیاست بنشانید درخت / تا هوا تازه شود" by Sohrab Sepehri, consider the following questions:
“عشق را از عشقه گرفته اند و آن گیاهی است که در باغ پدید آید در بن درخت ، اول از بیخ در زمین سخت کند ، پس سر برآرد خود را در درخت می پیچد و همچنان می رود تا جمله درخت را فرا گیرد ، و چنانش در شکنجه کند که نم در درخت نماند ، و هر غذا که به واسطه ی آب و هوا به درخت می رسد به تاراج می برد تا آنگاه که درخت خشک شود .”
“افتادن، هیچ شکوهی ندارد. آنگاه که جانی از زیر ضربه ها بدربردی، تازه هراس آغاز می شود. جویده شده ای. جای جای زخم بیم در تو بافته می شود. احساس اینکه نتوانی برخیزی! احساس دهشتناک. اگر نتوانی برخیزی؟! بیم فردا. این تو را می کُشد. با این همه برمی خیزی. نیمه خیز می شوی و برمی خیزی. اما همان دم که در برخاستنی ترس این داری که نتوانی بایستی. به دشواری می ایستی، اما براه افتادن دشواری تازه ایست. یک گام و دو گام. پاها، پاهای تو نیستند. می لرزند. ناچار و نومید قدم برمی داری. در تو ستونی فرو ریخته است.”
“میخواهم از دهانم مرخصی بگیرماز گشتن زبانم خسته امدهان دیگری میخواهمکه هر وقت خواستبتواند به درخت گیلاس یا چوب کبریت تبدیل شود.”
“پاییز هیچ حرف تازه ای برای گفتن ندارد با این همه از منبر بلند باد بالا که می رود درخت ها چه زود به گریه می افتند ”
“چو ايران نباشد تن من مباد بدين بوم و بر زنده يک تن مباد بيا تا همه تن به کشتن دهيم مبادا که کشور به دشمن دهيم دريغ است ايران که ويران شود کنام پلنگان و شيران شود”