“بايد كوچ كنم از اين اتاقو روح تابستاني ام رابراي موريانه هاي پاييز جا بگذارمبه زوديتابستاني دورتر از آخر زمانباز مي آيدبايد كوچ كنم از اين اتاقكه دل تابستاني ام رازرد مي كندو به جايي برومتا سمت زمان را پيدا كنمنه قبله نما دارم نه مهربا كدام عقربه و قرببه سوي سمت گمشده باز آيم؟در آن لحظه ي آفرينش گم شده امكه عالم همه آب بود و بي سومن جا مانده امتا از آسمانخراش اندوهبر آب هاي ازلپرت شومانگارجهان فراز شدفرود آمدازل قديم شدمن جا مانده امو عالم دوبارهسويي ندارد”

فرشته ساري

فرشته ساري - “بايد كوچ كنم از اين اتاقو روح تابستاني ام...” 1

Similar quotes

“آدم بدون عشق نمي تواند زندگاني كند. اين را من مي دانم، اين را نه از كسي شنيده ام و نه در جايي ديده ام تا به يادم مانده باشد. اين را از وجود خودم، با وجود خودم، از عمري كه تباه كرده ام فهميده ام. نه ! آدم بدون عشق نمي تواند زندگاني كند”

كليدر - محمود دولت آبادی
Read more

“اين پرده هاي گران را از برابر چهره ام برداريد،مگر بتوانم پيش از آنكه قطره هاي اشكم از نو يخ زنند،دمي اين دل را از آن غم جانكاهي كه آكنده اش دارد تهي كنم.”

دانته
Read more

“دنيا كوچكتر از آن استكه گم شده اي را در آن يافته باشيهيچ كس اينجا گم نمي شودآدمها به همان خونسردي كه آمده اندچمدانشان را مي بندندو ناپديد مي شونديكي در مهيكي در غباريكي در بارانيكي در بادو بي رحم ترينشان در برفآنچه به جا مي ماندرد پايي استو خاطره اي كه هر از گاهپس مي زند مثل نسيم سحرپرده هاي اتاقت را”

عباس صفاری / Abas Safari
Read more

“اي آسمان تيره ي تا جاودان تهي!من از كدام پنجره پرواز مي كنم؟وز ظلمت فشرده ي اين روزگار تلخسوي كدام روزنه ره باز مي كنم؟”

فريدون مشيری
Read more

“از هر ليواني كه آب نوشيدمطعم لبان تـو و پاييـزيكه تـو در آن به جا ماندي به يادم بودفراموشي پس از فراموشيامّـاچرا طعم لبان تـو و پاييـزي كه تـو در آن گـم شدي در خانه مانده بودما سرانجام توانستيمپاييــز را از تقويم جدا كنيمامّـاطعم لبان تـو بر همه‌ي ليوان‌ها و بشقاب‌هاحك شده بودليوان‌ها و بشقاب‌ها را از خانه بيرون بردمكنار گندم‌ها دفن كردمتـو در آستانه‌ي در ايستاده بوديتـو در محاصره‌ي ليوان‌ها و بشقاب‌ها مانده بوديگيسوان تـو سفيدامّـالبان تـو هنوز جوان بود”

احمدرضا احمدی
Read more