“به سکوتم احترام بگذاربه قوی ترین سلاحمبلاغت سکوتم را حس میکنی؟از زیبایی چیزهایی که میگویم لذت میبری؟وقتی چیزی نمی گویم”

نزار قبانى

نزار قبانى - “به سکوتم احترام بگذاربه قوی ترین...” 1

Similar quotes

“من نمی گویم فردا روز دیگری استفقط میگویم" تو روز دیگری هستی".تو فردایی!همانی که باید به خاطرش زنده بمانم”

جبران خلیل جبران
Read more

“تنهامن از کودکی چنان نبوده ام که دیگران،چنان ندیده ام که دیگران؛از بهاری همگانی نمی توانستم به هیجان درآیمچنانکه آن بهار مرا اندوهگین نیز نمی کرد ونمی توانستم قلبم را برای لذت بردن از آهنگ آن بیدار کنم.آنگاه در کودکی ام – در سپیده دم طوفانی ترین زندگی-که با همه ی خوشی ها و ناخوشی ها آمیخته شده بود،معمایی مرا به خود گرفتار کرد که هنوز هم نتوانسته ام خود را از چنبره اش رها کنم؛از رود سیل آسا یا چشمهاز سنگ سرخ کوهاز آفتابی که در پاییز طلایی دور من می گردیداز آذرخش آسمانی که پروار کنان از من عبور می کرداز طوفان و از کولاکو ابری که شکل یک شیطان را در نظرگاه من به خود گرفت (درحالیکه باقی جهنم به رنگ آبی بود)”

Edgar Allen Poe
Read more

“حالا من دور خواهم شد. تا آنجا که از افق مکالمه ی نیرومند او در کسی یا چیزی پناه بگیرم.من دور خواهم شد و باز فرو خواهم رفت و همه ی زیبایی های فهمیدن هایش را برای کسانی رها خواهم کرد که او را هرگز درنخواهند یافت. نه، هرگز در نخواهند یافت. حتی ذره ای در نخواهند یافت. و خوب می دانم جز من، جز این من از نفس افتاده، هیچ روحی نمی تواند او را آنچنان که هست، آنچنان که نیازی به تا کردن و کوچک کردن و مچاله کردن اش نباشد، ادراک کند. و این، این گذاشتن ناگهانی نقطه در دل کلمه، این سلاخی و کشتار کلمه، پرمعناترین و بزرگ ترین و غم بارترین و غریب ترین و تلخ ترین و عمیق ترین تراژدی روح انسانی است”

مصطفی مستور
Read more

“می پرسد از من کسیتی ؟ می گویمش اما نمی داند این چهره ی گم گشته در ایینه خود را نمی داند می خواهد از من فاش سازم خویش را باور نمی دارد ایینه در تکرار پاسخ های خود حاشا نمی داند می گویمش گم گشته ای هستم که در این دور بی مقصد کاری بجز شب کردن امروز یا فردا نمی داند می گویمش آنقدر تنهایم که بی تردید میدانمحال مرا جز شاعری مانندمن تنها نمی داند می گویمش ‚ می گویمش ‚ چیزی از این ویران نخواهی یافت کاین در غبار خویشتن چیزی از این دنیا نمی داند می گویمش ‚ آنقدر تنهایم که بی تردید می دانم حال مرا جز شاعری مانند من تنها نمی داند می گویم و می بینمش او نیز با آن ظاهر غمگین آن گونه می خندد که گویی هیچ از این غمها نمی داند”

محمد علی بهمنی
Read more

“خوشا به حال آنها که رها نشده اند از ازل که بیهوده بپویند راه ابد را که سرانجام به ازل می رسد از دوران جهان و خوشا به حال مردگان آخرین که اندوهی به ارث نمی گذارند.دل دلدادگی”

شهریار مندنی پور
Read more