“شنودم حال بوالفش چغانی که گفتندش چرا خر می نرانی که چون خورشید روشن روی درگشت بتاریکی فرو مانی درین دشت تو هم ای برده اندر دشت خوابت نراندی خر فرو شد آفتابت”

فرید الدین عطار

Explore This Quote Further

Quote by فرید الدین عطار: “شنودم حال بوالفش چغانی که گفتندش چرا خر می نرانی… - Image 1

Similar quotes

“آن را که درین دایره جانی عجب است در نقطهٔ فقر بینشانی عجب است هستی تو ظلمت آشیانی عجب است وآنجا که تو نیستی جهانی عجب است”


“گفت: "هر که پندارد که نزدیک تر است ، او به حقیقت دورتر است. چون آفتاب که بر روزن می افتد، کودکان خواهند که تا آن ذره ها بگیرند. دست در کنند . پندارند که در قبضه ی ایشان آمد . چون دست باز کنند، هیچ نبینند .”


“در حکایت حلاج می خوانیم : در شبان روزی در زندان هزار رکعت نماز کردی . گفتند: چون می گویی که من حقم این نماز که را می کنی ؟ گفت : ما دانیم قدر ما”


“هر دل که ز سرِّ کار آگاهی داشت درگوشه نشست ومنصبِ شاهی داشت چون نیست ز نفسِ تو کسی دشمن تر پس از که امیدِ دوستی خواهی داشت”


“از دورِ فلک زیر و زبر خواهی شد رسوای جهانِ پرده در خواهی شد از خواب درآی ای دلِ سرگشته که زود تا چشم زنی به خواب درخواهی شد”


“\نه دین حق و نه دین زردشت مرا\بر حرف بسی نهند انگشت مرا\کس نیست درین واقعه هم پشت مرا\قصّه چه کنم غصّهٔ تو کشت مرا”