“فراموشي را بستاييم ؛چرا كه مارا پس از مرگ نزديك ترين دوست زنده نگه ميدارد ،و فراموشي را با دردناك ترين نفرت ها بياميزيم ؛زيرا انسان دوستانش را فراموش ميكند،و رنگ مهربان نگاه يك رهگذر را .... كتاب :بار ديگر شهري كه دوست ميداشتم”

نادر ابراهيمي

نادر ابراهيمي - “فراموشي را بستاييم ؛چرا كه مارا پس از...” 1

Similar quotes

“بيست و پنج سال است كه بسياري كسان را دوست داشته ام ،آنچه در كودكي دوست ميداشتم ،اكنون هم دوست ميدارم ،و آنچه اكنون دوست ميدارم،تا پايان زندگي دوست خواهم داشت؛زيرا عشق ،تمام ثروتي است كه دارم و هيچكس نميتواند آن را از من بگيرد.آزادي را بيش از هر چيز دوست داشته ام ،كه آن را چون دختري يافتم از نياز و انزوا تلف شده"نه كتاب .”

جبران خليل جبران
Read more

“پارسا سخن مي گويد؛خدا ما را دوست مي دارد از آنرو كه ما را آفريدشما نازك انديشان چنين ميگوئيد"انسان خدا را آفريد"و آيا نبايد دوست داشته باشد آنچه را كه آفريده است؟آيا از آنرو كه آنرا آفريد مي تواند انكارش كند؟اين گفته لنگ ميزند، نعل ابليس برپاي دارد”

Nietzsche
Read more

“مانده‌امچگونه تو را فراموش كنماگر تو را فراموش كنمبايدسال‌هايي را نيز كه با تو بوده‌امفراموش كنمدريا را فراموش كنمو كافه‌هاي غروب راباران رااسب‌ها و جاده‌ها رابايددنيا رازندگي راو خودم را نيز فراموش كنمتو با همه‌ چيز درآميخته‌اي!”

رسول یونان
Read more

“دوست مي دارم آناني را كه براي فرو شدن و فرا شدن نخست فراپشت ستارگان از پي دليل نميگردند، بل خويش را فداي زمين ميكنند تا زمين روزي از آن ابر انسان شود”

Friedrich Wilhelm Nietzsche
Read more

“وقتي چمدانش را به قصد رفتن بست،نگفتم : عزيزم ، اين كار را نكن .نگفتم : برگردو يك بار ديگر به من فرصت بده .وقتي پرسيد دوستش دارم يا نه ،رويم را برگرداندم.حالا او رفتهو منتمام چيزهايي را كه نگفتم ، مي شنوم.نگفتم : عزيزم متاسفم ،چون من هم مقّصر بودم.نگفتم : اختلاف ها را كنار بگذاريم ،چون تمام آنچه مي خواهيم عشق و وفاداري و مهلت است.گفتم : اگر راهت را انتخاب كرده اي ،من آن را سد نخواهم كرد.حالا او رفتهو منتمام چيزهايي را كه نگفتم ، مي شنوم.او را در آغوش نگرفتم و اشك هايش را پاك نكردمنگفتم : اگر تو نباشي زندگي ام بي معني خواهد بود.فكر مي كردم از تمامي آن بازي ها خلاص خواهم شد.اما حالا ، تنها كاري كه مي كنمگوش دادن به چيزهايي است كه نگفتم.نگفتم :باراني ات را درآر...قهوه درست مي كنم و با هم حرف مي زنيم.نگفتم :جاده بيرون خانهطولاني و خلوت و بي انتهاست.گفتم : خدانگهدار ، موفق باشي ، خدا به همراهت .او رفتو مرا تنها گذاشتتا با تمام چيزهايي كه نگفتم ، زندگي كنم.”

شل سیلوراستاین
Read more