“نگاه می‌کنم واز سنت، ازمحافظه، از آئیننفرت می‌کنماز فاضل، از میانه رو، ازمرده شوروَ ازعتیقه ، از کفن، از کافورنفرت می‌کنماز نبش قبر و از قالب، از قاریوز شکل های تکراریاز سطحی، از کلیشه، از کهنه ازکهن-از کهنه در شمایل ِ نووز نو در التزام ِ کهنه -از حجره، از قم و از کدکَننفرت می‌کنمو از تمام آنان که خوابِ قرون رفته می بیننداز رجعت، از فرورفتننفرت می‌کنماز آنکه از اصیل، از دیگر، از متفاوت می‌ترسدوز شکل های شادِ شکستن می‌ترسدزهد و ریا و مصلحت و رندیکِشتِ دروغ- فرهنگِ آخوندی -از بَربَر از بسیج و از باتوناز قتل و از‌شقاوت، از قاتوناز وهن و از شکنجه، از آزاراز اعتراض های خاموشوَ اعتراف های ناچاراز مغزهای شسته، از شستننفرت می کنماز صدای حلقه‌های بسته درضمیر و حلفه‌های بی‌ضمیراز زخم و از زنجیراز گشت‌های به اسم ِالله- روی زمین ِخدا عفونتِ الله-از حوض و از حوزه، ازبوی گَنداز گنبد و مناره، از گوسفند،از آفتابه، از لیفه، از اِِِزاراز چاهکِ ولایتتا چاهِ انتظار،تسبیح و کفش کننفرت می‌کنماز قارچ های زهر:از خود و خار – همهمۀ دستار -از لاشخوارهای موعظه، از منبراز تازیانه و از چنبر،از غارت، از غنیمت- بال ِ سیاهِ شولا برلاشه های خوردن -از بُردننفرت می‌کنمدر چهارراه های خطابهاز فکرهای روشن، از روشنان ِفکر- معبّرها -که از خطا و خواب طلائی شان دائمتعبیرهائی بی‌توبه می کننداز توبه، از خجالتاز رسم وراه گفتن، امااز خبط خود نگفتناز گفتن نگفتننفرت می‌کنماز چشم های بسته، مشت های باز(یا مشت‌های بسته، چشم های باز؟)از آبروی ریخته، آویخته از حرفاز حرف های بیوقت از پسران ِ وقت- وقتی برای گفتن -از ریختن، آویختننفرت می‌کنموقتی که ارتجاعچون بختکی نفس گیر- صدها هزارتُن تهوع و تقلید -بر شعر اوفتاده استو پاسداران ادیب، ادیبان ِ پاسدار- دربانان ِحجره های ادبیاتِ دربسته -در پشتِ دردهای سیاه و دَرهای سیاهکج‌خنده های دیروزرا امروز می‌کنندذوق زباناز آب دهان محتضران می‌ریزدو هیچ نسلی ازهیچ منظری بر نمی‌خیزداز نوحه، از ردیف و قافیه، از شعر انجمننفرت می‌کنمکفتارهای فتوا، موقوفه خوارهاکه با سکوت شانهضم ِجنایت می‌کنندو یا که خود جنایت هضم می کنندازموریانه های معرّب، کرم عروضدردانه های "بیت" ، انگل ها- حافظان حدیث و آیه و آیتازشیخکان ِ شاعر - پرورده های سنت -وز توله های "سنت شکن"نفرت می کنماز صوفیانه، از شطحاز خرقه، از پوستاز لکه های فتح بر دست های دوستاز دوستان ِ با من‌دشمننفرت می‌کنموقتی که شا”

يدالله رويايي

يدالله رويايي - “نگاه می‌کنم واز سنت، ازمحافظه، از...” 1

Similar quotes

“دستت را به من بدهنترسبا هم خواهیم پریدحضور و حیات و حوصله ی من از تودرد و بلا و بی کسی های تو از من”

سید علی صالحی
Read more

“رَستنِ انسان از کین پلی ست به برترین امید های من و رنگین کمانی از پس طوفان های دراز.--نیچه، چنین گفت زرتشت، درباره ی رتیلان”

فریدریش ویلهلم نیچه
Read more

“در دیار مردمان هر دیاردیدگانم، داغ از دل ها دیده ودل مرده اند:در عبور از دره های دیر دردیاور و درمان نخواهی دید”

مهرداد بهار
Read more

“ترس از ديدن اينکه تو را به درون ماشين پليس می‌رانندترس از به خواب رفتن شبانهترس از به خواب نرفتنترس از تکرار گذشتهترس از پر کشيدن حالترس از زنگ تلفن در سکوت مرگبار شبترس از توفان‌های الکتريکیترس از شستشوی زن با لکه‌ای بر گونه‌اشترس از سگ‌هايی که گفته بودم هار نيستندترس از دلواپسیترس از اجبار به شناخت جنازه‌ی دوستتترس از فراموش شدنترس از دارايی بسيار هر چند مردم آنرا باور نكنند‌ترس از نيم‌رخ‌های روانیترس از دير کردن و ترس از زود آمدنترس از دست‌خط فرزندانم روی پاکت‌های نامهترس از مردن آنها پيش از اينکه من بميرم و احساس گناه کنمترس از زندگی با مادرم هنگامی که هر دو پير شده‌ايمترس از سرآسيمگیترس از فرومردن روز با يادداشتی ناراحت‌کنندهترس از بيدار شدن و ديدن اينکه تو رفته‌ایترس از دوست نداشتن و ترس از دوست نداشتن بسيارترس اينکه چيزی را که دوست می‌دارم مرگ همه‌ی دوست‌داشتنی‌هايم را تضمين کندترس از مرگترس از زندگانی بسيارترس از مرگگفته بودم اين را”

ریموند کارور
Read more

“طبیعت از خلاء متنفره.قواعد طبیعت هیچ ربطی به صاعقه های وحشیگری انسان ها ندارن.طبیعت کاری با بی شرف ها نداره.تاثیرش رو با وجود اون ها ادامه می ده و اثرش مثل همیشه مرموز و سرشار از زیبایی ه.”

Matei Vişniec
Read more