“اگر مثل گاو گنده باشي،ميدوشنت، اگر مثل خر قوي باشي،بارت مي كنند، اگر مثل اسب دونده باشي،سوارت مي شوند.... فقط از فهميدن تو مي ترسند.”
“مردم به اين دليل عشق مي ورزند كه غمگين اند؛ به اين دليل در جست و جوي ديگري اند كه تنها هستند و عشق فقط زماني امكان پذير است كه تو تنها نباشي، بلكه در يگانگي باشي؛ با خودت قهر نباشي، بلكه با خودت در شيفتگي و سرمستي باشي”
“وقتي چمدانش را به قصد رفتن بست،نگفتم : عزيزم ، اين كار را نكن .نگفتم : برگردو يك بار ديگر به من فرصت بده .وقتي پرسيد دوستش دارم يا نه ،رويم را برگرداندم.حالا او رفتهو منتمام چيزهايي را كه نگفتم ، مي شنوم.نگفتم : عزيزم متاسفم ،چون من هم مقّصر بودم.نگفتم : اختلاف ها را كنار بگذاريم ،چون تمام آنچه مي خواهيم عشق و وفاداري و مهلت است.گفتم : اگر راهت را انتخاب كرده اي ،من آن را سد نخواهم كرد.حالا او رفتهو منتمام چيزهايي را كه نگفتم ، مي شنوم.او را در آغوش نگرفتم و اشك هايش را پاك نكردمنگفتم : اگر تو نباشي زندگي ام بي معني خواهد بود.فكر مي كردم از تمامي آن بازي ها خلاص خواهم شد.اما حالا ، تنها كاري كه مي كنمگوش دادن به چيزهايي است كه نگفتم.نگفتم :باراني ات را درآر...قهوه درست مي كنم و با هم حرف مي زنيم.نگفتم :جاده بيرون خانهطولاني و خلوت و بي انتهاست.گفتم : خدانگهدار ، موفق باشي ، خدا به همراهت .او رفتو مرا تنها گذاشتتا با تمام چيزهايي كه نگفتم ، زندگي كنم.”
“Speak the truth, do not yield to anger; give, if thou art asked for little; by these three steps thou wilt go near the gods.راست بگو، تسليم خشم نشو، اگر از تو كم خواستند ببخش؛ با اين سه به خدايان مي رسي”
“قلب تو كبوتر استبال هايت از نسيمقلب من سياه و سنگقلب من شبيه ...بگذريمدور قلب من كشيده انديك رديف سيم خاردارپس تو احتياط كنجلو نيا برو كنار***توي اين جهان گنده ، هيچ كسبا دلم رفيق نيستفكر مي كني چاره ي دلي كه جوجه تيغي است، چيست؟***مثل يك گلوله جمع مي شودجوجه تيغي دلمنيش مي زند به روح نازكمتيغ هاي تيز مشكلم***راستي تو جوجه تيغي دل مراتوي قلب خود راه مي دهي؟او گرسنه است و گمشدهتو به او پناه مي دهي؟***باورت نمي شود وليجوجه تيغي دلمزود رام مي شودتو فقط سلام كن***تيغ هاي تند و تيز اوبا سلام توتمام مي شود”
“هميشه خواب هااز ارتفاع ساده لوحي خود پرت مي شوند و مي ميرندمن شبدر چهارپري را مي بويمكه روي گور مفاهيم كهنه روئيده ستآيا زني كه در كفن انتظار و عصمت خود خاك شد جواني من بود؟.......حرفي به من بزنآيا كسي كه مهرباني يك جسم زنده را به تو مي بخشدجز درك حس زنده بودن از تو چه مي خواهد؟”