In this quote by Paulo Coelho, the author is likely expressing the importance of not allowing past wounds and scars to define who you are. By not letting others turn your wounds into someone you are not, Coelho highlights the significance of staying true to oneself and not allowing external influences to shape your identity. This quote can serve as a reminder to always stay authentic and true to oneself, despite the challenges and hardships faced along the way.
The quote by Paulo Coelho translates to "Don't let your wounds turn you into someone you're not." This message carries a profound relevance in our modern lives, where people often struggle with past hurts and traumas that can shape their behaviors and identities. It serves as a reminder to not let negative experiences define who we are, but to instead work towards healing and personal growth.
Here is a meaningful quote in Persian by the famous author Paulo Coelho.
“نگذار زخم هايت تو را به كسي كه نيستی تبديل كنند” - پائولو کوئلیو
When thinking about the quote “نگذار زخم هايت تو را به كسي كه نيستی تبديل كنند” by پائولو کوئلیو, consider the following reflection questions:
“نعمت را اگر پس بزنی، تبدیل به لعنت می گردد.”
“تظاهر به عادی بودن یعنی داشتن لبخند بر لب وقتی میل به گریه دارد آدم را میکشد”
“من يفقد الشئ الوحيد الذي يملكه هو في حال أفضل من معظم الناس ....لأنه أمامه منذ تلك الساعه كل شئ ليكسبه”
“می خواهم روی سنگ قبرم بنویسند: او وقتی مرد که هنوز زنده بود”
“لئوناردو داوینچی موقع کشیدن تابلو "شام آخر" دچار مشکل بزرگی شد: می بایست "نیکی" را به شکل عیسی" و "بدی" را به شکل "یهودا" یکی از یاران عیسی که هنگام شام تصمیم گرفت به او خیانت کند، تصویر می کرد.کار را نیمه تمام رها کرد تا مدل های آرمانی اش را پیدا کند.روزی دریک مراسم همسرایی, تصویر کامل مسیح را در چهرة یکی از جوانان همسرا یافت. جوان را به کارگاهش دعوت کرد و از چهره اش اتودها و طرح هایی برداشت. سه سال گذشت. تابلو شام آخر تقریباً تمام شده بود ؛ اما داوینچی هنوز بری یهودا مدل مناسبی پیدا نکرده بود.کاردینال مسئول کلیسا کم کم به او فشار می آورد که نقاشی دیواری را زودتر تمام کند. نقاش پس از روزها جست و جو , جوان شکسته و ژنده پوش مستی را در جوی آبی یافت. به زحمت از دستیارانش خواست او را تا کلیسا بیاورند , چون دیگر فرصتی بری طرح برداشتن از او نداشت. گدا را که درست نمی فهمید چه خبر است به کلیسا آوردند، دستیاران سرپا نگه اش داشتند و در همان وضع داوینچی از خطوط بی تقوایی، گناه و خودپرستی که به خوبی بر آن چهره نقش بسته بودند، نسخه برداری کرد.وقتی کارش تمام شد گدا، که دیگر مستی کمی از سرش پریده بود، چشمهایش را باز کرد و نقاشی پیش رویش را دید، و با آمیزه ای از شگفتی و اندوه گفت: "من این تابلو را قبلاً دیده ام!" داوینچی شگفت زده پرسید: کی؟! گدا گفت: سه سال قبل، پیش از آنکه همه چیزم را از دست بدهم. موقعی که در یک گروه همسرایی آواز می خواندم , زندگی پراز روًیایی داشتم، هنرمندی از من دعوت کرد تا مدل نقاشی چهرة عیسی بشوم!می توان گفت: نیکی و بدی یک چهره دارند ؛ همه چیز به این بسته است که هر کدام کی سر راه انسان قرار بگیرند.”
“دیوانه بمانید،اما مانند عاقلان رفتار کنید،خطر متفاوت بودن را بپذیرید،اما بیاموزید که بدون جلب توجه متفاوت باشید”