“دولت یک دست دراز دارد و یک دست کوتاه. دست دراز به همه جا می رسد و برای گرفتن است،دست کوتاه برای دادن است ولی فقط به کسانی می رسد که خیلی نزدیکند(نان وشراب)”
In this quote by Italian writer Italo Svevo, he describes how the government operates with a long hand that can reach everywhere to take, but a short hand that can only give to those who are very close, referring to bread and wine. This quote highlights the unequal distribution of resources by the government, where those who are in power have the ability to take from everyone, but only give to a select few who are in their inner circle. This demonstrates a commentary on the disparities present in society and the corrupt nature of those in authority.
The quote by Cicero highlights the unequal distribution of power and resources within society. In today's world, we can see how those in positions of authority often have the ability to reach out and take what they want, while those in need may only receive assistance if they are in close proximity to those who are willing to give. This quote serves as a reminder of the importance of addressing systemic inequalities and advocating for fair and equitable distribution of resources.
This Persian quote by اینیاتسیو سیلونه highlights the concept of power dynamics and privilege.
"دولت یک دست دراز دارد و یک دست کوتاه. دست دراز به همه جا می رسد و برای گرفتن است،دست کوتاه برای دادن است ولی فقط به کسانی می رسد که خیلی نزدیکند(نان وشراب)” - اینیاتسیو سیلونه.
Reflecting on the quote by Italo Svevo, consider the following questions:
How do you interpret the metaphor of the government having one long hand and one short hand in terms of reaching out and giving?
Do you believe that governments tend to prioritize taking from their citizens over giving back to them? Why or why not?
How do you see this quote applying to social justice issues and the distribution of resources within a society?
In what ways can individuals work to bridge the gap between the long hand and the short hand of the government?
Feel free to delve deeper into these questions or explore related topics that come to mind as you reflect on this quote and its implications.
“ دیدم که تنها خسی است و به میقات آمده و نه کسی به میعادی و دیدم که وقت ابدیت است یعنی اقیانوس زمان و میقات در هر لحطه ای و هر جا و تنها با خویش دیدم که تنها خسی است و به میقات آمده و نه کسی به میعادی و دیدم که وقت ابدیت است یعنی اقیانوس زمان و میقات در هر لحطه ای و هر جا و تنها با خویش چرا که میعاد جای دیدار تست با دیگری اما میقات زمان همان دیدار است و تنها با خویشتن و دانستم و دیدم سفر وسیله دیگری است برای خود را شناختن. اینکه خود را در ازمایشگاه اقلیم های مختلف به ابزار واقعه ها و ادم ها سنجیدن و حدودش را به دست اوردن که چه تنگ است و چه حقیر است و چه پوچ به هر مقدسی که نزدیک شدی می بینی که تقدس در عالم خارج نیست بلکه در تو است در ذهن تواست ویا بوده است و رمز هر مقدسی در حریم هایش نهفته است در فاصله ها و حریم را که برداشتی شیی است یا ادمی شهریست یا تکاملی بهر صورت این هم تجربه ای یا نوعی ماجرای ساده و بی ماجرا گر چه بسیار عادی مبنای نوعی بیداری اگر نه بیداری دست کم یک شک به این طریق دارم پله های عالم یقین را تک تک با فشار تجربه ها زیر پا می شکنم و مگر حاصل یک عمر چیست؟ اینکه در صحت و اصالت و حقیقت بدیهی های اولیه که یقین اورند یا خیال انگیز یا محرک عمل شک کنی و یک یکشان رااز دست بدهی و هر کدامشان را بدل کنی به یک علامتاستفهام یک ادم فقط یک جفت چشم نیست و در سفر اگر نتوانی موقعیت تاریخی خودت را هم عین موقعیت جغرافیایی عوض کنی کار عبثی کرده ای همین جوریها متوجه شدم که یک ادم یک مجموعه زیستی و فرهنگی با هم است با لیاقت های معین و مناسبت های محدود ..... .... خدا برای انکه به او معتقد است همه جا هست”
“از لیوان هابه لیوان , شکسته فکر می کنیاز آدمهابه کسی که از دست داده ایبه کسی که به دست نیاورده ایهمیشهچیزی که نیستبهتر است”
“ما خیال می کردیم که راه رسیدن به آن ناکجاآبادمان از هر کوچه ای باشد، باشد، قصد فقط رسیدن است، به دست گرفتن قدرت است، حاکمیت سیاسی است. فکر هم می کردیم این چیزها، این دورویی ها، پشت و واروهای هر روزه مان را وقتی به آن جامعه رسیدیم مثل یک جامه قرضی درمی آوریم و می اندازیم توی زباله دانی تالیخ. اما حالا می فهمم تاریخ اصلا زباله دانی ندارد. هیچ چیز را نمی شود دور ریخت”
“کسی که به دنبال خدا میگردد مانند کسی است که به دنبال نوری میرود که به دست خویش دارد”
“انسان های بزرگ وقت برای ماتم ندارند چرا که می دانند فرصت های دنیا کوتاه است. -نامه ی کاترین بزرگ به امینه”