“همهلرزش دست و دلماز آن بود کهکه عشقپناهی گردد،پروازی نهگریز گاهی گردد.ای عشق ای عشقچهره آبیت پیدا نیست***و خنکای مرحمیبر شعله زخمینه شور شعلهبر سرمای درونای عشق ای عشقچهره سرخت پیدا نیست.***غبار تیره تسکینیبر حضور ِ وهنو دنج ِ رهائیبر گریز حضور.سیاهیبر آرامش آبیو سبزه برگچهبر ارغوانای عشق ای عشقرنگ آشنایتپیدا نیست”
“همه لرزش دست و دلم از آن بود که عشق پناهی گرددپروازی نهگریزگاهی گرددآی عشق آی عشقچهره ی آبیت پیدا نیستو خنکای مرهمی بر شعله ی زخمینه شور شعله بر سرمای درونآی عشق آی عشقچهره ی سرخت پیدا نیستغبار تیره تسکینی برحضور وهنو رنج رهایی برگریز حضورسیاهی بر آرامش آبی وسبزه برگچه بر ارغوانآی عشق آی عشقرنگ آشنایت پیدا نیست”
“آنکه میگوید دوستت دارمخُـنـیـاگر غمگینیستکه آوازش را از دست داده استای کاش عشق رازبان ِ سخن بودهزار کاکلی شاددر چشمان توستهزار قناری خاموشدر گلوی منعشق راای کاش زبان ِ سخن بودآنکه میگوید دوستت دارمدل اندُه گین شبی ستکه مهتابش را می جویدای کاش عشق رازبان ِ سخن بودهزار آفتاب خندان در خرام ِ توستهزار ستارهی گریاندر تمنای منعشق راای کاش زبان ِ سخن بود”
“مرا تو بی سببی نيستی. به راستیصلت کدام قصيده ای ای غزل؟ ستاره باران جواب کدام سلامی به آفتاب از دريچه ی تاريک؟کلام از نگاه تو شکل می بندد.خوشا نظر بازيا که تو آغازمی کنی!”
“دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگوگفتم ای عشق من از چیز دگر میترسم گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگومن به گوش تو سخنهای نهان خواهم گفت سر بجنبان که بلی جز که به سر هیچ مگو”
“If liberty sang a song, little,as the larynx of a bird,nowhere would there remain a tumbling wall.”
“A thousand laughing suns are in your eyes. A thousand crying stars in mine.”