“هيچ رابطه متقابلی وجود ندارد. مردها زنها را دوست دارند؛ زنها بچهها را، بچهها همسترها را”
“ادمی همین که شناختهای خود را با دیگران در میان می گذارد دیگر انها را چندان دوست ندارد”
“بی تو هيچ چيز اين دنيای بیکرانه را جدی نگرفتم٬ حتی عشق را...”
“من زندگي را دوست دارم ولياز زندگي دوباره مي ترسم!دين را دوست دارمولي از کشيش ها مي ترسم!قانون را دوست دارمولي از پاسبانها مي ترسم!عشق را دوست دارمولي از زنها مي ترسم!کودکان را دوست دارمولي ز آئينه مي ترسم!سلام رادوست دارم ولي از زبانم مي ترسم! من مي ترسمپس هستماينچنين مي گذرد روز و روزگارمن!من روز را دوست دارم ولي از روزگار مي ترسم”
“هر کس آن چیزی را که ندارد، رسیدن به آن را خوشبختی می داند.”
“«دستهايت را دوست می دارم»...”