“آدمها میآیندزندگی میکنندمیمیرندو میروندامافاجعهی زندگی توآن هنگام آغاز میشودکه آدمی میميردامانمیرودمیماندو نبودنش در بودن توچنان ته نشین میشودکه تو میمیری در حالی که زندهایو او زنده میشود در حالی که مرده استاز مزار که بازگشتیقبرستان را به خانه نیاور”
“شتاب مکن که ابر بر خانهات ببارد و عشق در تکهای نان گم شود هرگز نتوان آدمی را به خانه آورد آدمی در سقوط کلمات سقوط میکند و هنگام که از زمین برخیزد کلمات نارس را به عابران تعارف میکند آدمی را توانایی عشق نیست در عشق میشکند و میمیرد ”
“نظرگاه دینی همیشه شیوه های آرمانی زیستن را عرضه می کند، در حالی که فرد غیر مذهبی زندگی آرمانی را در انتخاب آزاد می بیند، مادامی که این انتخاب، انتخاب آزاد دیگران را مخدوش نکند”
“زندگی باید در نویسنده رسوب کند تا بتواند بنویسدش. تا وقتی که لایه های زندگی در نویسنده ته نشین نشود اثارش سطحی و کم عمق خواهد بود. پس زمانی بنویسید که زندگی در لایه های درونی اتان رسوب کند.”
“در نگاه ات همهي مهربانيهاست:قاصدي که زندهگي را خبر ميدهد.و در سکوتات همهي صداها:فريادي که بودن را تجربه ميکند.”
“به نام بخشنده بزگ داور بر حق به نام خداوند ایثار و انصافخارم اگر از خاری خارم تو مپنداریدانم که مرا با گل یکجا تو نگهداریگل راتوبه آن گوئی کزعشق معطرشدآن گل که فقط گل بود درحادثه پرپرشدسودای تورا دارم من از دل و از جانمگفتند که پیدا شو دیدند که پنهانمگفتند که پیدا کن خود را و تو را با همگفتم که پیدا هست در هر نفسس آدمپیداست و من پنهان من در تن واو در جانیک آن نظری کردم در خود گذری کردمدیدم که نه در دوری نزدیک تر از نوریدر راه عبور از تو من این همه دور از تویک عمر نیاندیشم هیهات تو در خویشمچشم است که بینا نیست در عشق که اینها نیست”