“زندگي يعني: يك سار پريد.از چه دلتنگ شدي؟دلخوشيها كم نيست: مثلا اين خورشيد،كودك پسفردا،كفتر آن هفته.يك نفر ديشب مردوهنوز، نان گندم خوب است.وهنوز، آب ميريزد پايين، اسبها مينوشند.”
In this quote by Sohrab Sepehri, the poet reflects on the beauty of life and the abundance of simple joys that surround us every day. He highlights the small pleasures, such as the warmth of the sun, the promise of a child's future, and the freedom of a bird. Sepehri urges the reader to appreciate these moments of happiness and to find solace in the natural world, even in the face of sorrow and loss. This perspective embodies a sense of gratitude and resilience in the face of life's challenges.
Sohrab Sepehri's poem reflects on the beauty and simplicity of life, finding joy in everyday moments like the sun, children, and birds. In today's fast-paced world, his words serve as a reminder to appreciate the small pleasures and moments of peace that surround us. Life's happiness can still be found in nature, in the laughter of a child, and in the simplicity of everyday experiences.
Here is an example of a beautiful quote by the renowned Iranian poet Sohrab Sepehri, showcasing the beauty and simplicity of life:
“زندگي يعني: يك سار پريد.از چه دلتنگ شدي؟دلخوشيها كم نيست: مثلا اين خورشيد،كودك پسفردا،كفتر آن هفته.يك نفر ديشب مردوهنوز، نان گندم خوب است.وهنوز، آب ميريزد پايين، اسبها مينوشند.” - سهراب سپهری
This poem by Sohrab Sepehri reflects on the beauty and simplicity of life's moments. Here are some reflection questions to consider:
“من در این تاریکی ریشه ها را دیدمو برای بته نورس مرگ، آب را معنی کردم”
“… مدرسه خوابهای مرا قیچی کرده بود؛نماز مرا شکسته بودمدرسه عروسک مرا رنجانده بودروز ورود، یادم نخواهد رفت:مرا از میان بازیهایم ربودند و به کابوس مدرسه بردند. خودم را تنها دیدم و غریب …از آن پس و هربار دلهره بود که بجای من راهی مدرسه میشد…… در دبستان ما را برای نماز به مسجد میبردند.روزی در مسجد بسته بود.بقال سر گذر گفت: "نماز را روی بام مسجد بخوانید تا چند متر به خدا نزدیکتر باشید."مذهب شوخی سنگینی بود که محیط با من کرد و من سالها مذهبی ماندم...بی آن که خدایی داشته باشم”
“من نمی خندم اگر بادکنک می ترکد”
“زندگی شستن یک بشقاب است”
“زندگی رسم خوشایندی است زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ پرشی دارد اندازه عشق زندگی چیزی نیست که لب طاقچه عادت از یادمن و تو برود زندگی جذبه دستی است که می چیند زندگی نوبر انجیر سیاه در دهان گس تابستان است زندگی بعد درخت است به چشم حشرهزندگی تجربه شب پره در تاریکی است زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد زندگی سوت قطاری است که درخواب پلی می پیچد زندگی دیدن یک باغچه از شیشه مسدود هواپیماست خبر رفتن موشک به فضا لمس تنهایی ماه فکر بوییدن گل در کره ای دیگر زندگی شستن یک بشقاب است زندگی یافتن سکه دهشاهی در جوی خیابان است زندگی مجذور اینه است زندگی گل به توان ابدیت زندگی ضرب زمین در ضربان دل ما زندگی هندسه ساده و یکسان نفسهاست”
“به سراغ من اگر می آییدنرم و آهسته بیاییدتا مبادا که ترک برداردچینی نازک تنهائی من”