“آن ها در بک روز برفی از هم جدا شدند.یکی به سمت شمال رفتدیگری به سمت جنوببرف رد پای آن ها رو پوشاند طوری که انگار هرگز نبوده اند.”

رسول یونان

Explore This Quote Further

Quote by رسول یونان: “آن ها در بک روز برفی از هم جدا شدند.یکی به سمت ش… - Image 1

Similar quotes

“مرد سر قرار نیامد.زن هم همین طور.هر کدام از آن ها می خواست به دیگری ثابت کند که می تواند سر قرار نیاید، اما این ظاهر قضیه بود. آن ها همدیگر را می پاییدند از پشت درختان پارک.”


“بدهکار هیچ کس نیستمجز همین ماهکه از پشت میله ها می گذردکه می توانستاز اینجا نگذرد وجایی دیگرمثلا در وسط دریایی خیال انگیزبچسبد به شیشه کابین یک تاجر پولداربدهکار هیچ کس نیستمجز همین ماهکه تو را به یادم می آورد.”


“من یک مهاجرماز رویایی به رویاییگاه از قطب جنوب سر در می‏آورمگاه از دریای کارائیب.گاه سفیدمگاه، سیاهبا زردها چای می‏خورمبا سرخ‏ها چپق می‏کشممن در همه جا زندگی می‏کنمسرزمین منبه پای غازهای وحشی چسبیده است”


“تو ماه رابیشتر از همه دوست می داشتیو حالاماه هر شبتو را به یاد من می آوردمی خواهم فراموشت کنماما این ماهبا هیچ دستمالیاز پنجره ها پاک نمی شود”


“زندگی در اعماق امن است اما زیبا نیست ماهی هایی که در اعماق زندگی می‌کنند صید نمی‌شوند اما طلوع آفتاب را هم نمی‌بینند کشتی‌ها را نمی‌بینند حالا اسبی زیبا پا به دریامی‌گذارد او را نیز نخواهند دید بله، زندگی در اعماق غم‌انگیز است”


“همیشه به نظرم می رسد که کتاب ها هم مثل آدمیان سرنوشتی مخصوص به خود دارند. آن ها به سوی مردمی که منتظرشان هستند می روند و درست در موقعش به آنان می رسند. کتاب ها از مواد زنده تشکیل شده اند و مدت ها بعد از مرگ صاحبانش همچنان به پرتوافکنی در ظلمات ادامه می دهند”