“سقف ما هر دو یه سقف دیوارمون یه دیوار آسمون ، یه آسمون بهارامون ، یه بهار اما قلبمون دو تا دستامون از هم جدا گریه هامون تو گلو خنده هامون بی صدا نتونستم ، نتونستم تو رو بشناسم هنوز تو مثل گنگی رمز توی یک کتیبه ای که همیشه با منی اما برام غریبه ای هنوز هم ما می تونیم خورشید و از پشت ابر صدا کنیم نمی تونیم ؟می تونیم می تونیم بهارو با زمین سوخته آشنا کنیم نمی تونیم ، می تونیم هم شب و هم گریه ایم درد تو ، درد منه بگو هم غصه ، بگو دیگه وقت گفتنه بغض ما نمی تونه این سکوتو بشکنه مردم از دست سکوت یکی فریاد بزنه ”

ایرج جنتی عطائی

ایرج جنتی عطائی - “سقف ما هر دو یه سقف دیوارمون یه دیوار...” 1

Similar quotes

“چشمای تو، هر كدومش چراغیهتوی بیابون دلم، یه باغیهدستای تو، یه رودخونه س موهای تو، یه دامنه سآدم هارو، تو برف و باد پناه می ده،نگاهاتو، تو باغچه ها من می كارمتنگ بهار،یه دسته گل بار می آرمهر كه از این كوچه ما گذر كنهیه دسته گل بهش می دمچشمای تو، هر كدومش چراغیهموهای تو، یه دامنه س...”

هوشنگ ابتهاج
Read more

“با پای دل قدم زدن آن هم کنار تو باشد که خستگی بشود شرمسار تو در دفتر همیشه ی من ثبت می شود این لحظه ها عزیزترین یادگار تو تا دست هیچ کس نرسد تا ابد به من می خواستم که گم بشوم در حسار تو احساس می کنم که جدایم نموده اند همچون شهاب سوخته ای از مدار تو آن کوپه ی تهی منم آری که مانده ام خالی تر از همیشه و در انتظار تو این سوت آخر است و غریبانه می رود تنهاترین مسافر تو از دیار تو هر چند مثل اینه هر لحظه فاش تو هشدار می دهد به خزانم بهار تو اما در این زمانه عسرت مس مرا ترسم که اشتباه بسنجد عیار تو”

محمدعلی بهمنی
Read more

“ما با عوض کردن عطرهایمان به هم خیانت می کنیم من هر روز بوی زنی را می دهم که تو عاشقش هستی و تو عطرمردی را می زنی ...که مخفیانه با من می خوابد”

انسيه اكبري
Read more

“یادم است روزی حوالی دیپلم با هم رفتیم به یک مهمانی. دخترها و پسرها می رقصیدند. تو پیشنهاد رقص دادی و من گفتم بلد نیستم. تو گفتی من هم بلد نیستم. من شانه هایم را بالا انداختم. تو کفشهایت را در آوردی و با صدای تپش قلبت رقصیدی. آرام آرام همه از دورت کنار رفتند. فکر می کردی چشم همکلاسی ها را چهار تا کرده ای از بس که خوب می رقصی. اصلا هم به من نگاه نمی کردی که داشتم از خجالت آب می شدم. اواسط مجلس، صاحبخانه ناگهان از پشت پیانو بلند شد و تنهایی برات کف زد. مادرانه در آغوشت کشید. گفت دخترم فیزیک بدن تو متناسب پیچ و خم های آهنگ نیست، مطمئن باش رقصندگان واقعی با هر آهنگی می رقصند. همین که دید نمی فهمی منظورش چیست، دست نوازش به سرت کشید. گفت تو ذاتا از رقص بیزاری. چون پدر و مادرت را می شناسم، توصیه می کنم به این جور مجلسها نروی و اگر ناچار شدی، تصویر نابی انتخاب کن برای کشیدن یا مثل برادرت دوربینی ببر برای عکس گرفتن..تو بی خداحافظی رفتی و دیگر هیچ وقت در مهمانی ها نرقصیدی. یکباره حسی پیدا کردی از سرگردانی و تنهایی. منتظر بودی کسی بیاید و بپرسد چه کاره ای، از کجا آمده ای. پدر و مادرت کیست.. سالها از من دوری کردی. چون فکر می کردی باعث تحقیر من و خودت شده ای.”

محمد محمدعلی
Read more

“خورشید را می دزدمفقط برای تو!میگذارم توی جیبمتا فردا بزنم به موهایتفردا به تو می گویم چقدر دوستت دارم!فردا تو می فهمیفردا تو هم مرا دوست خواهی داشت . می دانم!آخ ... فردا!راستی چرا فردا نمی شود؟این شب چقدر طول کشیده...چرا آفتاب نمی شود؟یکی نیست بگوید خورشید کدام گوری رفته؟”

شل سیلوراستاین برگرفته از پیج اندیشه های پوشالی
Read more