“درخت را به نام برگبهار را به نام گلستاره را به نام نورکوه را به نام سنگدل شکفتۀ مرا به نام عشقعشق را به نام دردمرا به نام کوچکم صدا بزن”
“به آنچه که ما را به برخی انسانها وابسته می کند نام عشق ندهیم ”
“مردم اشتباهاتشان را روی هم میریزند و غولی به نام تقدیر میسازند ”
“يك چند به تقليد گزيدم خود رانا ديده همي نام شنيدم خود رابا خود بودم ازين نديدم خود رااز خود به در آمدم بديدم خود را”
“روی دفترهایم، روی میز تحریرم،روی درختان، روی ماسه،روی برف، نام تو را می نویسم. روی همه ی صفحه های خوانده شده، روی صفحه های سفید، روی سنگ و خون و کاغذ یا خاکستر، نام تو را می نویسم. روی جنگل و کویر، بر آشیانه ها و گل های طاووسی نام تو را می نویسم. روی همه ی تکه پاره های آسمان لاجوردی، روی مرداب،این آفتاب پوسیده، روی رودخانه،این ماه زنده، نام تو را می نویسم. و به نیروی یک واژه، زندگی را از سر می گیرم، من برای شناختن و نامیدن تو، پا به جهان گذاشته ام ای آزادی!”
“میخواستم نام تو را بدانم و تنها نامی را که میخواستم ندانستم”