“سکوت کرده امنگاه می کنمو می شمارم قدم هایت را که این گونه آرام تو را از من دور می کنندمی شمارم زمان را که این گونه آسان تو را از من می گیردمی دانم زمانی که محو شوی گریه خواهم کردو خواهم شمارد که چند روز به نامت گذشتراستی یادت هست وقتی آمدی راه را گم کرده بودی؟”