“ترجیح میدهم طوری زندگی کنم که گویی خدا هست و وقتی مُردم بفهمم نیست، تا اینکه طوری زندگی کنم که انگار خدا نیست و وقتی مُردم بفهمم که هست.”
“ما متعلقیم به کسیبه کسانی که از دستمان بدهنداحتمالا کمی دلشان ترک میخورد”
“سکوت کرده امنگاه می کنمو می شمارم قدم هایت را که این گونه آرام تو را از من دور می کنندمی شمارم زمان را که این گونه آسان تو را از من می گیردمی دانم زمانی که محو شوی گریه خواهم کردو خواهم شمارد که چند روز به نامت گذشتراستی یادت هست وقتی آمدی راه را گم کرده بودی؟”
“به سراغ من اگر می آییدنرم و آهسته بیاییدتا مبادا که ترک برداردچینی نازک تنهائی من”
“می خواهم روی سنگ قبرم بنویسند: او وقتی مرد که هنوز زنده بود”