“زندگی باید در نویسنده رسوب کند تا بتواند بنویسدش. تا وقتی که لایه های زندگی در نویسنده ته نشین نشود اثارش سطحی و کم عمق خواهد بود. پس زمانی بنویسید که زندگی در لایه های درونی اتان رسوب کند.”
“برد یا باخت تا زمانی که در قمار زندگی یک چارک جان دارم که داو بگذارم بازی می کنم”
“نظرگاه دینی همیشه شیوه های آرمانی زیستن را عرضه می کند، در حالی که فرد غیر مذهبی زندگی آرمانی را در انتخاب آزاد می بیند، مادامی که این انتخاب، انتخاب آزاد دیگران را مخدوش نکند”
“آدمها میآیندزندگی میکنندمیمیرندو میروندامافاجعهی زندگی توآن هنگام آغاز میشودکه آدمی میميردامانمیرودمیماندو نبودنش در بودن توچنان ته نشین میشودکه تو میمیری در حالی که زندهایو او زنده میشود در حالی که مرده استاز مزار که بازگشتیقبرستان را به خانه نیاور”
“عشق را از عشقه گرفته اند و آن گیاهی است که در باغ پدید آید در بن درخت ، اول از بیخ در زمین سخت کند ، پس سر برآرد خود را در درخت می پیچد و همچنان می رود تا جمله درخت را فرا گیرد ، و چنانش در شکنجه کند که نم در درخت نماند ، و هر غذا که به واسطه ی آب و هوا به درخت می رسد به تاراج می برد تا آنگاه که درخت خشک شود .”
“خود حاج آقایم میگفت: مسجد و درسم را که ازم گرفتهاند، در کارهای دیگر هم استغفرالله، نمیتوانم دخالت کنم. کردیم و دیدیم. آخر آدم باید در این دنیا یک کار بزرگتری از زندگی روزمره بکند. باید بتواند چیزی را تغییر بدهد. حالا که کاری نمانده بکنم پس عشق میورزم...”